مژده قنبرزاده: «به نظر من مرد مثل ماهی می‌مونه یعنی هر چی سفت بگیری از دستت در میره».

سرگرد شادمان: «خوب اگه مثلا ماهی رو یواش بگیریم که زودتر میره…، بیشتر میره»

مژده قنبرزاده: «نه دیگه…، اینا رو ما زنا می‌دونیم هر زنی هم نه، مثلا من خودم خیلی خوب می‌دونم، مثلا نگاه کنین این ماهی رو اینجوری سفت میگیری می‌پره بالا، خوب ولی اینجوری یواش بگیری همین جوری می‌مونه…».

دیالوگ فوق بین حمید فرخ‌نژاد و آزاده صمدی در فیلم «خوب، بد، جلف[1]» در حالی به وقوع می‌پیوندد که آزاده [مژده] سعی دارد به سیاقی نوآورانه متدلوژی غالب بر نحوه مدیریت خود در ارتباطات ارزش‌افزا را ساده‌سازی و بیان کند؛ استعاره «ماهی لیز» در اینجا به غایت درجه کارآمد می‌نماید. در تعمیم رویکرد مژده به حوزه استارتاپ‌ها و نیم‌نگاهی به نشست «جایگاه زون‌های نوآوری در فرایند توسعه شهری» در چهارمین سالانه شهر پژوهی اداره مطالعات و پژوهش شهر رشت، می‌توان چنین تبیین کرد که دکتر سید مسعود موسوی دومین سخنران این نشست [که ظاهرا ایشان اخیرا عنوان موسس کارخانه نوآوری گیلان را نیز به رزومه خود اضافه کرده‌اند] در اشاره به اینکه «ما در حال حاضر شهروندهای جهانی داریم شهروندهایی داریم که خیلی تخصص محورن [محور هستند]، توانمندن [توانمند هستند] و به دنبال کسب‌و‌کارهای جدید، منافع جدید، جاهای مختلف دنیا را رصد می‌کنن [می‌کنند] و تصمیم می‌گیرن [می‌گیرند] که متناسب با توانمندی‌ها و فرصت‌های خلق شده در همین زون‌های اکوسیستم نوآوری خودشون رو به اون نقطه برسونن [برسانند]» به غایت درجه به سیاق استدلالی/تبیینی مژده نزدیک شدند که البته لابد هر موسس کارخانه نوآوری هم نمی‌تواند اینچنین مسائل را پیرامون بحث زون‌های نوآوری پیش بردند ببرد. از داستان فوت و فن سُر خوردن یا نخوردن ماهی از دست مژده و در نگاهی جامع‌تر، شیوه‌های درست صید ماهی و زدن طعمه‌های مناسب به سر قلاب و قص‌علی‌هذا که بگذریم، بدون شک باید رویکرد به موضوعاتی کلیدی در این رده و مقیاس، توام با نگاهی دقیق‌تر و ریشه‌ای‌تر باشد و به بلغور اصطلاحاتی دهان‌پرکن و اغلب بی‌محتوا و بی‌ربط [مثل شهروندجهانی] خلاصه نشود.

اصولا پرداختن به موضوع شهروند/شهروندی جهانی (Global citizenship) رویکردی نوآورانه است که اساسا سعی دارد به توصیف شهروندانی بپردازد که صرف نظر از فرهنگ یا کشور یا هر نوع اختصاص اسنادی در سطح جهانی ارتباط برقرار کند. اصرار به استفاده از این اصطلاح با فشار روزافزون مقوله جهانی شدن و هویت‌زدایی ملی و منطقه‌ای در راستای جاانداختن مفهومی فراملی گسترش یافته است.

هرچند سید مسعود [به سیاق جهانی با اسم کوچک نام می‌بریم] قصد داشت این باور را ایجاد کند که تخصصی شدن امور فرصت جذب متخصص مد نظر ایشان را در هر زونی ایجاد می‌کند و لاید «زندگی، عشق، زمین» هم مال اوست. اما در اصل در واقع مهارت‌های یک شهروند جهانی بنا به تعریف، متمرکز بر مهارت‌های مشارکت مدنی، اثربخشی تصمیم‌سازانه، هم‌دلی فرهنگی، احترام به تفاوت، تنوع، توانایی ایجاد و آشتی بین اندیشه‌ها [بادرنظرگرفتن این مورد البته نگارنده شهروند جهانی نیست] و نهایتا دست‌یابی به توافق از طریق ایجاد راه‌حل‌های مسالمت‌آمیز و ارزش‌افزا بوده و نهایتا تخصصی شدن نه تنها اولویت اول امر تبیین «شهروند جهانی» نیست بلکه آنچه اهمیت دارد ذات مشارکت محور بودن و مهارت در شبکه‌سازی است… . نگارنده نگران است [حتی غصه می‌خورد] که عدم توجه به این موضوع برای زیست‌بوم نوآوری در رشت و ذینفعان و بازیگران حوزه نوآوری معادل نقض غرض بوده و به رقابت باطلی از تشبه به برداشت نادرست از مقولات جهانی بیانجامد… صادقانه عرض می‌کنم خوب است آدم بداند در مورد چه چیزی در حال صحبت کردن است.

 

سخنران در ادامه با اشاره به سیلیکون ولی، آن را از نخستین زون‌های نوآوری تلقی کرده و اشاره داشتند که: «از سراسر دنیا افراد توانمند برای بدست آوردن رویاهاشون و برای خلق ایده‌هاشون تلاش کردند و خودشون رو به اونجا رسوندن و اونجا هم اکوسیستمی شکل گرفته بود که این فرایندها و موضوعات داشت سرویس میداد از جنبه سرمایه‌گذاری و سایر جنبه‌ها، اما می‌دونید طی چند دهه گذشته موضوعات به شکل‌های مختلف جلو رفته، کامل شده و مفاهیم جدید جایگزین مفاهیم گذشته شده». لابد مخاطب این صفحه می‌داند که سیلیکون‌ولی، به معنی دره سیلیکون، Silicon Valley نام رایج و غیررسمی منطقه‌ای در حدود ۷۰ کیلومتری جنوب شرقی سانفرانسیسکو در حومه سانتا کلارا، کالیفرنیا، ایالات متحده آمریکا است.. شهرت این منطقه به دلیل قرار داشتن بسیاری از شرکت‌های مطرح انفورماتیک جهان در این منطقه‌است. نام این منطقه ابتدا برگرفته از تعداد زیاد شرکت‌های تولید کننده تراشه‌های سیلیسیمی در این منطقه بود که بعدها به نمادی از وجود کمپانی‌های زیاد فعال در زمینه فناوری‌های پیشرفته در این منطقه تبدیل شد.

تاریخچه ایجاد این ناحیه را گاراژی می‌دانند که در دهه سال ۱۹۳۰ میلادی دو دانشجوی مهندسی دانشگاه استنفورد به نام‌های دیوید هیولت و ویلیام پاکارد فعالیت خود را در آن آغاز کرده‌بودند. این گاراژ در حال حاضر به‌عنوان نماد سیلیکون‌ولی و محل تولد آن شناخته می‌شود.

بهره‌برداری از تمثیل سیلیکون ولی به نوعی حاکی از این امر دارد که یک روز یک گروه تصمیم گرفتند دره‌ای به نام سیلیکون نام‌گذاری کنند و افراد متخصص به طور اتوماتیک برای رسیدن به آرزوهایشان به آنجا بیایند و این به فراموشی سپرده شد که که سیلیکون ولی کم کم و گام به گام به وجود آمد و صد البته به دلایل بسیار و قطعا با حضور و به واسطه افراد و شبکه‌سازیشان و این طور نبود که ابتدا یک منطقه‌ای و یا حتی یک ساختمانی تغییر کاربری داده شود به یک مرکز نوآوری و پر از مبل‌های رنگی تبدیل شود و بنا باشد افرادی که ذاتا از نوآوری به دوراند را به طور شگفت‌انگیزی نوآور کند. کارخانه نوآوری، مرکز نوآوری و یا هر اسم دیگری متاسفانه یا خوشبختانه غول چراغ جادو ندارد و باید در کنار رنگ‌آمیزی دیوارهای آن افرادی باشند که با جان و دل روح نوآورانه بیافرینند و گام‌های تجلی بخشی به این روح و کالبد فضا را بدانند. البته اندکی نیز در مورد نوآوری و مباحث معطوف به آن مطالعه داشته باشند.

برای آشنایی بیشتر با فرهنگ و مقتضیات این ناحیه حداقل پیشنهاد نگارنده برای افرادی که وقت مطالعه را ندارند و تا حدودی به گفتمان طنز هم علاقمند هستند تماشای سریالی با همین نام است. یک مجموعه تلویزیونی در ژانر کمدی است که از شبکه اچ‌بی‌او پخش می‌شد. موضوع سریال در مورد ۶ جوان است که شرکتی نوپا در دره سیلیکون به راه انداخته‌اند، این سریال به طرز بسیار زیبایی فرایندهای حائز اهمیت در شکل‌گیری تیم، مراحل مختلف رشد و توسعه و شکل‌گیری استارتاپ‌ها و ضرورت‌های عملیاتی، دانشی و ارتباطی را به تصویر می‌کشد و حداقل پیامد تماشای این سریال علاوه بر خندیدن از طنزهای آن می‌تواند این باشد که بدانیم تمثیل شهروند جهانی جایی و مثال دره سیلیکون مکانی دارد!

و البته «من یه پرندم، آرزو دارم…»

«…نظر شخصی من اینه که ما الان فرصت اینکه بخواهیم موضوعات را تئوریزه کنیم نداریم و ما وسط انجام موضوعات هستیم  و باید در لحظه چیزی را که به ذهن افراد خلاق می‌رسه انجام بدیم، مبانی تئوریک بارها و بارها نوشته شده…»؛ اینها توصیه‌‌هایی از زبان موسس کارخانه‌ نوآوری رشت است! با اغماض اگر حتی فرض کنیم عملیاتی بودن مهم است… این جملات حتی با جملاتی که تا ۴۰ روز پیش بر تارک تارنمای کارخانه نوآوری گیلان [به درستی] به عنوان توضیحات اصلی درج شده بود و در پنج گام که بسیار پایه‌های پژوهشی داشت تحقق می‌یافت در تضاد بوده، بلکه اصولا با منطق رفتاری انسان هم‌آوایی ندارد چه، هر عزیمت را نخست اندیشه باید. صرفا جهت یادآوری فراموش نکنیم گوگل یک پایان نامه دکتری بود، فیس‌بوک برای شبکه‌سازی بین دانشجویان دانشگاه هاروارد شکل گرفت و… نهایتا یک جستجوی دم‌دستی اطلاعات مشابهی در مورد اسپاتیفای و بسیاری دیگر از شرکت‌های نوآور معروف در اختیار ما خواهد گذاشت. فراموش نکنیم که همواره بستر رشد گسترش گفتمان‌هایی از جنس و حتی در بستر آکادمی شکل‌ می‌گیرند و ساده‌نگارانه است اگر سطح بحث پیرامون اهمیت پژوهش، نگاه استراتژی و مدیریت یکپارچه را در موضوع نوآوری به ایده‌های کف بازار و نداشتن زمان برای طراحی نقشه راه تنزل دهیم؛ چنین نگاهی هر چند در ظاهر برای مدتی می‌تواند کارایی داشته باشد [البته بسته به تعریف مفهوم «کارایی»]  در عمل پایبستی ویران ایجاد می‌کند که نقش ایوان در روزهای آتی رخ خواهد نمود و این خشت اول کج تا ثریا حوزه نوآوری را در رشت، کج پیش خواهد برد… و پرنده‌هایی خواهد داشت که آرزوهایشان دفن می‌شود و باغچه‌های کوچکی که سیب [حتی گاز زده] ندارند…!

 

[1] فیلمی در ژانر کمدی به کارگردانی پیمان قاسم خانی و تهیه‌کنندگی محسن چگینی و عبدالله اسکندری محصول سال ۱۳۹۴