علی پوررجبی – کارشناس ارشد مطالعات معماری

پیش از این در نوشتاری در شماره‌های قبلی دوات، زیباشهر دربارۀ ظهور پرسه‌زن در رشت سخن گفتم. پرسه‌زنی که با ظهورش روح به شهر مرده می‌دمد و با آگاهی‌اش در شهر حضور دارد و لحظه‌ها و مکان‌ها را درک می‌کند. حالا از این به بعد می‌خواهم پرسه‌زنی‌ را در رشت آغاز کنم و هربار در خیابانی از رشت پرسه‌ بزنم. این پرسه‌زنی‌ها مشاهدات روزمره است نه درس تاریخ است و نه جغرافیا و اجتماعی. خالی از هر گونه اطلاعاتی است. نشانه‌ای است از این که می‌توان بدون هرگونه پیش دانسته‌ای از جایی به اندازۀ توان دربارۀ فضای شهری نوشت و از حضوری منفعل و بی حس به عنصری فعال تبدیل شد.

پرسه در رشت را از مطهری آغاز می‌کنم. مطهری با آن پیچ دلربایش که کمتر خیابانی این روزها دارد پیش از هر چیز مرا از طریق نام‌ها با تاریخ روبه‌رو می‌کند. از آغازش تا پایانش پر است از نام‌هایی آلوده به رموز گذشته: صیقلان، خانۀ ابریشمی، سوخته‌ تکیه، مسجد صفی، ساغریسازان، حاجی آباد، چهاربراداران و نهایتاٌ چهارراه میکائیل. کاری به وجه تسمیۀ این نام‌ها ندارم. اما این همه نام برای این چند متر خیابان ما نشان از حضور انبوهی از داستان‌ها، روایت‌ها دارد و لایه‌هایی از حضور اجتماع انسانی در این چند متر را آشکار می‌کند. بگذارید کمی تخیل کنیم: این قسمت از رشت را چون تپه‌ای باستانی تصور کنید که لایه‌های دوره‌های مختلف تمدن انسانی در آن دیده می‌شود و مطهری را چون راهی به عمق این تپۀ شگفت‌انگیز تصور کنید راهی که در تپه‌های باستانی عمودی است و در مطهری افقی شده است. مطهری برخلاف گلسار نفوذ رشت مدرن است به درون رشت تاریخی. همزیستی مسالمت آمیزی و گاهی غیرمسالمت‌آمیزشان است. بزکی است زیبا از جنس نور و رنگ و فروشگاه و لباس و لوازم‌خانگی و حتی بستنی بر تن سفالی رشت. رشت این‌جا خود را آشکار می‌کند و پنهان. تاریخش پشت رنگ و نورش پنهان می‌شوند اما این تاریخ همچون گلسار از شما دور نیست گاهی به اندازۀ بیست متر کنجکاوی درون کوچه‌ای و گاهی به اندازۀ پنج سانتی‌متر حرکت گردن به بالا از شما فاصله دارد.

مطهری علاوه بر محل ظهور تاریخ شهر، قلب تپندۀ امروز رشت نیز هست. پول در آن جریان دارد چه در سطح کلان در بازار مسجد صفی و بانک بزرگ نبشش. چه در سطح خرد و دست فروشان کنار خیابانش که بازار فروش شال و روسری و کیف و کفششان داغِ داغ است. بازاری که بیشترین مشتری‌اش زنان رشتی هستند. مطهری پر است از حضور زنان اصلاً پاتوق زنان است و از طرف دیگر مملو است از حضور مردان و اصلاً مسجد صفی‌اش بازار مردانه‌ای است. هرچند مثل همه‌جای همۀ شهرهای امروز ایران کودکان در مطهری دیده نمی‌شوند اما پیر و جوان در آن همچنان حضوری فعال دارند.

مطهری جای همۀ این‌هاست، هم جای گذر است و هم جای ماندن. مطهری خالی از طعم نیست، حتی جای خوردن هم هست. خالی از فرهنگ نیست، جای خواندن است. خالی از پول نیست، بازار است و جای تجارت است. خالی از دین نیست، مسجد است جای عبادت است. خالی از فقر نیست جایی برای تکدی‌گران است. خالی از گفت و گو نیست جایی برای چای خوردن و البته این روزها قهوه خوردن است. خالی از طبیعت نیست مطهری پر از نخل‌های برافراشته است. خالی از قانون‌گریزی نیست پر است از دست‌فروش.

مطهری را شاید باید فشرده‌ای از رشت دانست. ترکیبی از قدیمی و جدید، پیر و جوان، مسجد و کافه، بازار و آموزشگاه و مدرسه، بازاری قدیمی و دستفروش تازه‌کار در مطهری حضور دارند. فکر نکنید این ترکیب را همه جا می‌توان یافت بیشتر جاهای شهر طبقه‌بندی شده‌اند و محل بروز طبقه ای خاص، دوره‌ای خاص و صنفی خاص هستند اما مطهری «همه‌جور آجیل» است. ترکیبی بدیعی است که نباید از دستش داد.