دوات، زیباشهر: شهاب‌الدین تصدیقی؛ پژوهشگر مطالعات معماری ایران
توریسم برای هر شهری یک نعمت است؛ آن هم از آن نعماتی که آب از لب و لوچه‌ی شهر و مسئولینش راه می‌اندازد! ولی چقدر حواسمان به دولبه بودن تیغ این نعمت است؟ هر ثروتی اگر به درستی مدیریت نشود، بلایی به جان صاحبش می‌شود. استعمارگران اسپانیایی با فتح امریکای مرکزی صاحب خروارها طلا شدند: ثروتی بادآورده! اما برخلاف انتظارشان، این ثروت بادآورده به جای آنکه رفاه را در اسپانیا افزایش دهد، نتیجه‌ای جز افزایش قیمت‌ها و تورم نداشت: طلا کم‌ارزش شد، چون استعمارگران اسپانیایی از این طلا در راه درست تجارت خارجی بهره نبردند و آن را صرف خرید در داخل کردند: وقتی طلا می‌تواند بر اثر سوءمصرف به بلای جان صاحبانش تبدیل شود، مسائل پیچیده‌ای چون توریسم که بسی خطیرتر است!
از توریسم به عنوان نیروی محرکه‌ای در راه توسعه یاد می‌شود؛ و واقعا هم بی‌راه نیست. بخش عظیمی از تولید ناخالص داخلی کشورهایی مثل مصر و ترکیه به صنعت توریسم وابسته است، و این فقط آورده‌ی اقتصادی توریسم است: آورده‌های فرهنگی اجتماعی این پدیده می‌تواند باعث رشد و ارتقای رفتاری یک جامعه شود. جامعه‌ی توریستی مجبور است مهمان‌نوازتر و مؤدب‌تر باشد؛ جای زیادی برای پرخاشگری نمی‌ماند. احتمالا توریسم با خودش نوعی فرهنگ عقلانی و حسابگر را نیز به همراه می‌آورد. کسانی که با فرهنگ‌های متفاوت با جهان‌بینی‌های متفاوت روبرو شوند، خودبخود اندیشه‌ی نقادانه‌تری دارند. بگذارید جرأت کنم و بگویم توریسم راه را برای دموکراسی و کار جمعی هم باز می‌کند! خب، پس با این همه مزایا لبه‌ی دوم تیغ کجاست؟!
چندی پیش در سفری به منطقه‌ی آزاد چابهار متوجه پدیده‌ای قبال تأمل شدم: تقریبا در هر سایت گردشگری، تعداد قابل توجهی جوانان و کودکان مشغول گدایی از گردشگران بودند. منظورم به هیچ وجه دستفروشی نیست (دستفروشی هم در نوع خود شغل است و می‌تواند بسیار پویا و زیبا باشد)، دقیقا گدایی! بعدتر شنیدم این دقیقا از عوارض توریسم در مناطق توسعه‌نیافته است، آن هم به شکل مدیریت نشده‌اش. امروز با ثبت بافت تاریخی یزد به عنوان میراث جهانی، توریسم در این شهر به شدت در حال افزایش است ولی این اتفاق مبارک، در حال از ریخت انداختن چهره‌ی بافت تاریخی با زلم‌زیمبوهای نئونی و ماشین‌هایی است که تا دل بافت می‌آیند! گویی یزد آماده‌ی چنین حجم مضاعفی از توریسم نبوده است! برای مقایسه به «اصفهان» نگاهی بیاندازید و ببینید که چقدر حال و هوای این شهر برای پذیرایی از توریسم آماده‌تر است و بهتر توانسته از زلم‌زیمبو کردن بناهای تاریخی‌اش خودداری کند. توریست هم در اصفهان بهتر جا و مکان خود را پیدا می‌کند تا دیگر شهرها.
اما پدیده‌ی چابهار روی دیگری هم دارد: توسعه‌ی نامتوازن. چه تضمینی وجود دارد که ثروت توریست به تمامی اهالی یک منطقه برسد؟ توریست پول خرج می‌کند؛ ولی کجا و به چه شکل؟ گاهی در قالب خرج هتل و مراکز تفریحی ثروت‌آفرینی می‌شود و اشتغال ناشی از این پدیده می‌تواند به چرخه‌ی اقتصاد کمک کند. گاهی سنت‌های محلی را می‌توان به صورت کالایی زیبا به توریست عرضه کرد: در این مورد شاید ماسوله قدری موفق تر عمل کرده باشد! توریست‌ها در اقامتگاه‌های محلی، مهمان ساکنین بومی روستا می‌شوند که در نتیجه هم توریست شانس مصاحبت با میزبانی مهربان و محلی را به دست می‌آورد و هم میزبان محلی به طور مستقیم از مواهب گردشگری بهره می‌گیرد. آنچه در ماسوله رخ می‌دهد اصلا و ابدا بدیهی نیست؛ برای نمونه به ابیانه نگاه کنید که بخش بزرگی از ساکنین محلی نسبت به گردشگران دافعه پیدا کرده‌اند و یا به دستفروشی کالاهای غیرمحلی و نه چندان جذاب روی آورده‌اند. این تفاوت مدیریت توریسم را نشان می‌دهد: اگر مدیریت شود صنعتی بهتر از آن نیست و اگر مدیریت نشود آفتی است بر زندگی مردم محلی.
اما چه می‌شود که توریسم مدیریت‌نشده به آفتی برای میزبان بدل می‌گردد؟ مازندران هرساله میزبان تعداد زیادی توریست پایتخت‌نشین است که در اولین فرصت تعطیلات به این استان می‌آیند. نظر مازندرانی‌ها درباره‌ی این پدیده چیست؟ به شکل جالبی اکثر مازندرانی‌ها نگاه منفی به این پدیده دارند. چرا؟ چون فرصت گردشگری در این استان اصلا به تناسب جمعیت گردشگران مدیریت نشده است. بخش زیادی از توریست‌ها به خرید زمین و ویلا در اراضی کشاورزی و ییلاقی این استان پرداختند و در نبود مالیات بر تملک، این به معنی حذف درآمد هتل‌هاست. بخش بزرگی از توریست‌ها نیز به اقامت در چادرها در پارک‌های شهری روی آورده‌اند و از طرفی ورود چند میلیون توریست در بازه‌ای کوتاه طبیعتا نتایجی مثل ازدحام، کثیفی و ترافیک به همراه دارد. توریسم در مازندران عامل ثروت‌آفرینی است ولی برکتی که امروز از قبل گردشگری به این استان می‌رسد بسیار کمتر از چیزی است که می‌توانست باشد.
امروز وقت آن است که خود را بسنجیم: چقدر برای پدیده‌ی توریسم آماده‌ایم؟ آیا قرار است با تابلوهای نئونی و یا خیل انبوه گدایان و دستفروشان اجناس درجه۲ به استقبال گردشگران برویم؟ قرار است بی‌دفاع و ناآماده با زباله و ترافیک ناشی از توریسم مواجه شویم؟ و یا می‌توانیم با آماده کردن زیرساخت‌ها و فرهنگ‌سازی صحیح، بیشترین بهره‌ی ممکن را از توریسم ببریم؟ راه‌های ارتباطی گیلان با دیگر نقاط کشور و بخصوص پایتخت به سرعت در حال توسعه هستند و تا دیر نشده وقت آن است که به این پرسش‌ها پاسخ دهیم؛ مبادا از تیغ دولبه‌ی توریسم علیه خودمان استفاده کنیم.