شهابالدین تصدیقی؛ پژوهشگر حوزهی شهر و معماری
«مواظب باشید چه آرزویی میکنید چون ممکن است برآورده شود!» (ازوپ).
کرونا هم آرزوی کودکان برای تعطیلی مدارس را برآورده کرد و هم آرزوی فوتوریستهای جدید برای پرش به آینده مجازی را (بخصوص در زمینه آموزش). اما حال که این آرزو برآورده میشود، تازه داریم با وحشتهای آن مواجه میشویم. پدران و مادران آرزومند روزهایی هستند که کودکانشان چند ساعتی بیرون از خانه آنها را راحت میگذاشتند؛ کودکانی که ابتدا از تعطیلیها ذوق بسیار کردند، حال با وضعیتی بس ملالانگیزتر درس میخوانند. به قول یکی «روزگاری دانشگاه میرفتیم وکلاسها را غیبت میکردیم. حال در کلاس حاضریم و دانشگاه نمیرویم! از این تحملناپذیرتر؟!»
دولت الکترونیک وعده خدمات مجازی و از راه دور را برای خیلی از ارگانها در عصر کرونا داد. این وعده در هیچ حوزهای به اندازه حوزه آموزش جدی گرفته نشد. نهادهای آموزشی ما ناگهان به آینده پرتاب شدند. نتیجه چه بود؟ اکثر دانشآموزان و دانشجویان از کلاسهای مجازی خیلی زودتر ملول میشوند؛ دوست دارند حین حضور مجازی در کلاس کاری دیگر کنند. یکی از لاک زدنش حین کلاس استوری میگذارد و دیگری کلاس را میوت میکند و کتابی میخواند. کلاسها ملالآورتر شدند شاید چون وقتی در خانهایم هزار و یک امکان دیگر جلوی چشممان است. خیلیها کتابشان را در کتابخانه میخوانند تا به قول خودشان «حواسشان پرت تلوزیون و تخت خواب نشود». حالا همه کلاسها در دو متری تلوزیون و اتاق خواب و هر چیز دیگری تشکیل میشود.
اگر کلاسها نتوانند شکل و محتوای خود را به نحوی جذابتر کنند (و یا اگر طی معجزهای دانشآموزان ناگهان علاقهمندتر نشوند) با انبوهی از دانشجویان بیانگیزه و کلاسهای ناکارآ مواجه خواهیم بود. مشکل اینجاست که اساتید هم ملول میشوند. خیلی از اساتید از شدت بیحوصلگی ویدئویی ضبط میکنند و میروند سراغ زندگیشان! عملا محتوای کلاسها هم عمدتاً تهیتر و حوصله سربرتر شده است. از این بدتر، ناپدید شدن خرده شیطنتهای حاشیهایِ کلاسها یا ایدهپراکنیها، خودشیرینیها و تکه انداختنهای دانشجویان است. تا پیش از کرونا شاید معلمان و اساتید این حواشی را مزاحم کلاسشان میدانستند. اما حال تازه خاصیتِ ازدسترفتهشان برای زنده ماندن کلاسها دارد هویدا میشود. پلتفورم مجازی و وضعیت صوت و تصویر امروزشان، هنوز گنجایش این همه رویداد همزمان را ندارد؛ و اگر هم بیابند، آیا اساتید آنقدر آزادمنش خواهند بود که اجازه این شیطنتها را باز بدهند؟ پلتفورم مجازی جایی برای کنترل و احاطه است: هر رویدادی تنها با اجازهی هاست host رخ میدهد! هر صدایی لازم شد با دگمه میوت قطع میشود. آیا این کلاسهای مجازی پنجرهای کوچک به توتالیتریسم سایبری است که برخی هشدارش را میدهند؟!
در این میان احتمالا بدترین رخداد، از میان رفتن تجربه اجتماعی دانشآموزان و دانشجویان است. مکان دانشگاه و مدرسه، جایی برای تألیف شخصیت مستقل آنان بود؛ جایی برای اینکه کسی غیر از فرزند خانواده باشند. خوابگاههای دانشگاه برای بسیاری محلّ اولین آزمون و خطاها، نخستین ریسکها و مرزشکنیهایی بود که باعث رشد و فهم بهتر آنان از جهان اطرافشان میشد. اینک این بستر مهم نابود شده. دانشجویان و دانشآموزانِ نسلِ مجازی احتمالا کمتر جرأت خواهند داشت، کمتر ریسک میکنند و کمتر کشف مینمایند. و جالب اینجا که خانوادهها هم از این اقتدار که ناگهان به آنها برگشته راضی نیستند. هنوز زبان گفتگو میان این جوانان خانهنشین و خانوادههایشان تألیف نشده است. جهان مجازی هم هنوز قابلیت اجتماعسازی خود را به خوبی نشان نداده است. در روزگار پیشاکرونا دانشجویان و دانشآموزان میتوانستند در زنگ تفریح با هم قرار کافه و رستوران و دیدار عاشقانه بگذارند. امروز دانشجویانی که حتی چهره هم را ندیدهاند، به سختی میتوانند با هم حرفی بزنند، چه رسد به اینکه قراری در رستورانها و سینماهای عمدتا بسته بگذارند! چه مکان مجازی جای آن مکانهای از دست رفته را گرفته است؟
«انسان هنوز خیلی دلبسته و وابسته بدنش است» این خلاصه پیام کرونا برای آدمیان است. وقتی در کلاس مجازی هستیم و نمیتوانیم جز چهره و دستخط استاد چیزی را ببینیم، خیلی کمتر کلاس را میفهمیم. انگار چیزهایی در ارتباط مستقیم بدنها بود که اینک در ارتباط مجازی گم شدهاند. بدنهایمان بیتاب شده و حین کلاسهای مجازی ورجه وورجه میخورند. از سوی دیگر شاید بدنهایمان و خواستهای پیشبینیناپذیرشان بزرگترین پناهگاه ما دربرابر خطری باشد که در کمین است: احاطه حداکثری برادر بزرگتر بر ما. اجتماع ما بسیار بیشتر از آنجه فکر میکردیم به بدنهایمان وابسته بود و اینک با حذف بخش اعظم بدنمان از جامعه آموزشی (یکی از مهمترین پایههای اجتماعیشدنمان) تجزیه تدریجی جامعه طی چند نسل کلید خورده است.
پس آیا آموزش مجازی به معنی تجزیهی جامعه خواهد بود؟ نه. حداقل «لزوما» نه. جامعه حتی اگر عنصر ناآگاهی باشد (؟) عنصر بیعملی نیست؛ واکنش نشان میدهد و «فعّالانه» سازگار میشود. کلاسهای ملالآور مجازی در کنار کنکورهای روزبروز بیخاصیتتر و خطرناکتر، شاید سرانجام ایدهی قدیمی را به عمل برساند: «دانشگاه وقتمان را تلف میکند، به دانشگاه نمیرویم!» هنوز جاهای زیادی برای یادگیری مهارتها به شکل حضوری و با تعداد محدودتر وجود دارد. پلتفورمهای بهتر و کارآمدتر غیررسمی، آموزش رسمی را شاید به کناری بگذارند: با تهیتر شدن آموزش رسمی، شاید دوباره آموزش به فرآیندی غیررسمی بدل شود. به شکل جالبی این دقیقا خلاف تأثیر احاطهگر تکنولوژی که صحبتش را کردیم عمل میکند. و تازه: پلتفورم مجازی هنوز در آغاز راه است. آیا قرار نیست کم کم قابلیتهای آن به شکلی گسترش یابد که بتوانیم همزمان حرف بزنیم، در گوشهای دیگر پچپچ کنیم و قیافه بگیریم تا استادمان ببیند؟
پلتفورم مجازی همان قدر که خطر توتالیتریسم را به دنبال دارد، فرصت شورش را هم مهیّا میکند. این اولین باری نیست که انسان کمی از بدنش را از جامعه برمیدارد. اما این برچیدنها هرگز باعث از میان رفتن شور و نشاط اجتماعی نشدند. امروز همین آموزش مجازی خیلی از کارها را آسانتر کرده است. نشستهای مجازی با اساتید متخصص خارجی دیگر نیازمند پاسپورت و ویزا و مهیّا کردن هزار مجوز رسمی و غیررسمی نیست. کرونا به ما آموخت میتوان خیلی از امور را سادهتر انجام داد و با خیلی آدمها که نزدمان نیستند سخن گفت. بعید است که کرونا آخرین و خطیرترین بیماری همهگیر جهان جدید باشد. تازه کرونا هنوز آنقدر خطرناک نبود که ما را در خانههامان حبس کند؛ اما مانور مناسبی بود تا زبان و بستر مجازی مناسب برای جهانی که نقش بدنهامان در جامعه حتی کمرنگتر میشوند را تمرین کنیم. امروز توصیههایی در این رابطه دارند ظهور میکنند: «به دانشجویان کارهای گروهی بدهید»، «بازیهای آنلاین گروهی کنید»… پیشنهاد بعدی چیست؟ کرونا یک دشمن نرم است برای تمرین روز سختتر. تا آن روز بدانیم چگونه باید در کانالهای مجازی آموخت و زندگی کرد.