در مورد معماری ایران که خوانده باشی و یا مخاطب هم‌اندیشی‌های معمارانه باشی، بی هیچ تردیدی از او خوانده‌ای یا شنیده‌ای. فردی که سال‌ها پژوهش‌ها، گفتار و کردارش الگوی هر علاقمند به معماری ایران است. مهندس محمدرضا حائری معمار و شهرساز و فارغ‌التحصیل از دانشگاه ملی ایران با تجربه چندین دهه فعالیت ارزشمند در حوزه معماری و شهرسازی ایران است. در حال حاضر به عنوان مسئول کارگاه معماری معاصر ایران (مما- تاسیس 1380) و سردبیر مجله‌ اندیشه‌ ایرانشهر (شهرشناسی در ایران تاسیس 1383) مشغول به فعالیت است. پروژه‌های معماری وی فراتر از ساختمان‌سازی است. معیارهای ساختن برای او توجه به سلامت و پویانی زندگی مردمان ساکن در شش حوضه‌ آب‌ریز کشور است. پروژه‌های معماری در دست اجرای مهندس حائری را بی‌توجهی به خشک‌سالی طولانی مدت، افزایش هزینه‌های انرژی و نادیده‌انگاری دانش بومی مناطق مختلف ایران تعریف می‌کند.

نتیجه‌ فعالیت‌های او و همکارانش به ثبت قنات‌های کاشان به عنوان میراث جهانی کشاورزی در سازمان خواروبار جهانی FAO/GHIAS  در رم در ماه مه 2014 و به دریافت جایزه برای معاصرسازی بادگیرهای قشم در مسابقه‌ی بین‌المللی What Design Can Do  در سال 2017 منجر شد. در دو دهه‌ گذشته کوشش‌های حرفه‌ای او بر برقراری ارتباط سالم و سازنده بین سرمایه‌های اجتماعی، فرهنگی و توسعه‌ی اقتصادی متمرکز بوده است. به عنوان نمونه می‌توان به ساحل شمالی کشور، سازماندهی و معاصرسازی ناحیه‌ تاریخی بازار سرشور متصل به حرم امام رضا (ع) در مشهد، طراحی و اجرای دو اکوپارک در روستاهای زیرانگ و کوشه اشاره کرد. یکی از طولانی‌ترین پروژه‌های در حال اجرای وی، مربوط به شناخت معماری ایران است. شناختی که می‌کوشد آینده را برای معماری بودن، ایرانی بودن و معاصر بودن بناها و فضاهای در حال شکل‌گیری به شیوه‌ای آگاهانه ترسیم کند.

شناخت معماری ایران از سال 1352 با تمرکز بر خانه‌های تاریخی کاشان شروع شد. مهندس حائری چنین شیوه‌ای را در نمایشگاه‌ها، مقالات و همینطور در کتاب‌های “نقش فضا در معماری ایران”، “خانه، فرهنگ، طبیعت” 1388، و در “فرهنگ صلح و معماری ایران” 1390 عنوان کرده است. به خاطر پروژه‌های وی در کاشان و معرفی معماری ایران، در سال 1369 به عنوان معمار پژوهشگر به دانشگاه‌های هاروارد و ام‌آی‌تی و در سال 1396 در ادامه‌ پژوهش‌هایش مرتبط با نویسندگی و معماری (طرح و متن) به دانشگاه جانز‌هاپکینز دعوت شد. در ادامه خلاصه‌ای از مصاحبه با ایشان به میزبانی سعیده قرشی، آورده شده است.

 

  • تا همین چند دهه پیش، اگر به یکباره شخصی را وسط شهرهای ایران قرار می‌دادیم با کمی نگاه به اطراف می‌توانست بگوید در کدام شهر قرار گرفته است، از ظاهر خیابان‌ها، بناها، آدم‌ها و … از نوع لهجه و گفتگو و … دارم فکر می‌کنم انگار حالا شهرهای ما خیلی شبیه به هم شده، تعداد بناهای نماینده هر شهر در بعضی جاها واقعا کم شده است. شاید اگر فردی را وسط میدان شهرداری رشت یا بازار ماهی فروشان بگذاریم بگوید اینجا رشت است، اما در خیابان‌های دیگر شهر چطور؟ به جز سقف‌های شیبدار، ظاهر بناهای رشت چقدر آدم را یاد رشت می‌اندازند (بقیه شهرها هم همینطور)؛ با این مقدمه کمی طولانی، می‌خواهم نظر شما را بپرسم، اساسا چقدر بناها باید نماینده شهرها باشند؟ شما با این همسان شدن چقدر موافق یا مخالفید و چطور ارزیابی‌اش می‌کنید؟

در ابتدا برایتان بگویم که اتفاق یکسان شدن یا به عبارت دیگر مشابه شدن در مقیاس کلان رخ داده است و به نظر می‌رسد مقداری هم اجتناب ناپذیر بود. این بدین معناست که در سطح دولت و دستگاه حکمروایی نوعی از سیاست‌گذاری را لازم داشت تا این وضعیت رخ ندهد.

برگردیم به پرسش شما، «بناها نماینده شهرها بودند» یعنی چه؟ سازوکار این نمایندگی چه بود؟ این بیان و این پرسش که شما مطرح می‌کنید کاملا وارد است و می‌توانم شهادت دهم در لحظه‌ای از تاریخ وارد رشته معماری شدم و به شهرهای ایران سفر کردم که هنوز تصویر ویژه شهرها باقی بود. هر شهری چهره خودش را داشت و «مکان» بود. همان چهره‌ای که احتمالا شما از تصاویر و نقشه‌های قدیم دیده‌اید و به این نتیجه رسیدید که در شهر امروزی نیست.

سازوکار این نمایندگی استخراج و رعایت ضوابط و مقرراتی بود که از دل سرزمین آن شهر، از درون زندگی مردمان آن شهر و از درون تاریخ و فرهنگ آن منطقه برخاسته بود.

سازوکار این که بناها نماینده شهر بودند عبارت بود از، معاصر کردن آگاهانه الگوهای معماری گذشته همان شهر ، از دهه‌های 1330 و 1340 این سازوکار برهم خورد، ضوابط و مقررات تازه‌ای بر ساخت و ساز حاکم شد که نه به سرزمین و نه به فرهنگ و تاریخ ساکنان شهر توجه نداشت، ترکیبی از حکمروایی، بازار و نهادهای آموزشی، نهادهای اداری-فنی، نهادهای تجاری در جامعه مستقر شدند، یک طرفه و بدون توجه و احترام به محیط سازوکارهای تمرکزگرای انحصارطلب وارداتی خود را اعمال کردند. مردم هم در بحبوحه جابه‌جایی بودند، مهاجرت‌های عظیم اتفاق می‌افتاد. طبقه فرادست هم بیشتر درگیر نگاه به غرب بود و به ندرت افرادی حضور داشتند که به «آنچه خود داشت» توجه می‌کرد و آن را حفظ می‌کرد از بیگانه طلب نمی‌کرد. در آن بازه زمانی سرعت رشد شهرها خیلی سریع بود و مردم به نوعی کمیت بر کبفبت غلبه کرد …

 

  • شما در نوشتارهای پیشینتان اشاره کردید که تصور مردم، مسئولان و متخصصان از ساخت و ساز، تنها تصوری فنی و تخصصی است. حال آن که در عمل مناسبات و رفتارهای اجتماعی اقتصادی آن چنان بر ملاحظات فنی و حقوقی غلبه کرده‌اند که تمامی مقولات فنی و حقوقی به مفاهیمی نسبی و قابل مذاکرده و قابل تغییر بدل شده‌اند. این موضوع را توضیح می‌دهید؟ در واقع در سطح سیاست‌گذاری در ساخت و سازهای شهری، مواردی که نیازمند بازبینی است از نظر شما چیست؟

سازوکار پیشین به هم خورد و سازوکار جدید بسیار سریع و آمرانه مسلط شد و جامعه را به تبعیت واداشت. البته صداهای محدود و معدودی لب به اعتراض گشودند، ولی چندان قوت و فرصت نداشتند و از حمایت برخوردار نشدند. مثلا در تهران عده‌ای به این موضوع را اشاره کردند. من به خاطر دارم که در زمانی در عودلاجان، هنرمندی دلسوز آمد و در بازار شهر سخنرانی کرد که عودلاجان را از بین نبرید. حالا این شرایط را عده‌ای با عنوان گسست یاد می‌کنند اما به نظر من تنبلی و عدم پیگیری مطالبات رخ داده است. چنانچه امروز می‌بینیم داریم به اتفاق شما می‌کوشیم مطالبات را پیگیری کنیم.

بعلاوه من می‌خواهم مرتبط با مطالبات معماری و شهرسازی اشاره کنم به جنبش مشروطه که جنبش بسیار بااهمیتی در حیات کشور است، دستاورد این جنبش بر نشاندن قانون به جای انواع قدرت‌ها و روابط بود، اما ما بعد از یک قرن می‌بینیم که قدرت‌ها بر جای هستند و آنچه از میان رفت سازوکار عرفی جامعه است و این در ساخت و ساز در معنای از بین رفتن سازوکار عرفی در معنای تداوم «معماری مبتنی بر سنت» است من سنتی نیستم اما به تداوم مبتنی بر سنت در معنای سازوکار عرفی جامعه چیزی است که به آن احترام می‌گذارم. درواقع عرف کنار زده شد و گفته شد بر مبنای قانون روندها صورت گیرد اما به مرور قانون قابل خریداری شد!

تصور کنید اگر سازمان میراث فرهنگی، وزارت راه و شهرسازی، و شهرداری‌ها که هر سه نقش بسیار مهمی در ساخت و ساز و شهرها دارند. طی معاهده‌ای این سه سازمان با هم کار می‌کردند، دانش کسب شده از میراث فرهنگی، قدرت اجرایی شهرداری‌ها و تصمیم‌سازی پیرامون طرح‌های جامع در راه و شهرسازی، در کنار هم یک فرصت بسیار مناسبی برای درک و استخراج ویژگی‌های هر شهر و ملاک قرار دادن آن‌ها برای ساخت و سازهای آینده بود.

این موضوع ابدا در تضاد با توسعه نیست، بلکه تداوم شکل شهری قدیم و ارتقا آن مدنظر است. می‌دانید که شکل یک شهر تنها یک مسئله ظاهری نیست، شکل شهر محصول یک سری سازوکارهایی بوده نظیر توجه به سرزمین، توجه به جامعه و اجتماع و احترامی که سیاست و اقتصاد به معماری و شهر می‌گذاشتند و این موارد تا همین چهل سال پیش در بسیاری از شهرها وجود داشت.

نکته بعدی این است که ما در کشوری زندگی می‌کنیم که نظام اقتصادی کشور، سرمایه‌داری است و در عین حال یک تفاوت ساختاری و مهمی با سایر جوامع سرمایه‌داری داریم، اینکه ما پایبند قوانین کشورمان نیستیم، در نتیجه این امر یک بازاری شکل گرفت که همه قوانین را دور بزند و در هر جای کشور به هر میزان و به هر شکل ساخت و ساز اتفاق بیافتد و جنگل، کوه، حریم رودخانه و دریا هیچ کدام اهمیتی نداشته باشد.

در اینجا قصد نداریم به نقد نظام سرمایه‌داری، سودآوری و ساخت و ساز بپردازیم یا آنها را نفی کنیم. بلکه می‌خواهیم بگوییم آنچه اتفاق افتاده این است که این شکل از سرمایه‌داری و سودآوری حتی به قوانین داخل کشور هم پایبند نیست و قوانین «قابل خرید» است؛ به طور مثال کمیسیون ماده 100 و ماده 5 در شبیه شدن شهرها نقش دارند. درست که کمبود قوانین نیز در کشور ما وجود دارد اما نقض قانون نسبت به نقص قانون در کشور ما خیلی بیشتر است.

  • شما در صحبت‌هایتان دو مورد را در سطح کلان ذکر کردید، حکمرانی، بازار و نظام اقتصادی، این موضوع را در سطح اجتماعی چطور ارزیابی می‌کنید؟

ما در آخرین سال قرن چهارده شمسی هستیم، اما نهادهای اداری، فنی، تجاری در نیمه اول قرن چهارده شمسی مستقر شدند و به تدریج آنقدر قدرت یافتند که از دهه چهل به بعد تا امروز همین طور وضعیت حادتری پیدا کردند و تمام ساخت و ساز ما را تحت تاثیر قرار دادند. این شتاب جامعه و این قدرت نهادها که خیلی توسعه‌طلب بودند فرصت اگاه شدن را برای مردم فراهم نکردند. نه آرا عمومی (public opinion) و نه حکمت عمومی (common sence) نتوانستند نقش خود را ایفا کنند و کمرنگ شدند و بدین ترتیب رسالتی که بر عهده این دو بود از آنها گرفته شد. در نهایت مسیر تبدیل «شهرنشین» به «شهروند» روی نداده است. از طرف دیگر دستگاه‌ها و نهادهای حکمروایی شرایط تاسیس نهادهای خودمختار را در مهندسی و معماری و ساخت‌وساز فراهم نکردند. یعنی هر آنچه دولت می‌گفت باید انجام می‌شد. در نتیجه یک نهادی مثل نظام مهندسی بی اثر و پیروی دولت و با همان ویژگی بی‌توجهی به رسالت‌هایش همانند شهرداری‌ها شکل گرفته‌اند.

اگرچه کوشش‌هایی هم در زمینه آگاهی بخشی صورت گرفته، در وزارت مسکن و شهرسازی که به وزارت راه و شهرسازی تغییر کرده، کتاب‌هایی در مورد ویژگی‌های  بسیاری از شهرها تهیه و منتشر شد؛ اما متاسفانه قدرت این کوشش‌ها به اندازه قدرت بی‌توجهی‌های اعمال شده نیست. لازم است اقداماتی توسط فعالان عرصه معماری و شهر، سازمان نظام مهندسی، جامعه معماران، …. صورت بگیرد. همه و همه تاثیرگذار باشند. همین تلاش‌هایی که الان شما در رشت می‌کنید خیلی اهمیت دارد.

  • در سطح سیاست‌گذاری عده‌ای نیاز به ساخت و ساز را بهانه‌ای برای عدم توجه به کیفیت بیان کرده‌اند، درواقع قضیه کمیت و کیفیت را مطرح می‌کنند. نظرتان را در این مورد بفرمایید؟ از طرفی دیگر عده‌ای معتقدند بناهای ساخته شده برای قشر متوسط و عموم مردم نمی‌تواند به دنبال کیفیت معماری ایرانی باشد …

هر دو مورد از یک اندیشه ریشه می‌گیرد، سیطره کمیت بر کیفیت و رضایت دادن به وضعیت موجود. اگر بخواهیم اینطور رضایت بدهیم که حالا موضوع کمیت را حل کنیم تا بعد یک روزی نوبت به کیفیت برسد، دیگر چیزی از شهرهای ما و معماری ما باقی نمی‌ماند،  این شیوه تفکر و نگاه به موضوع کاملا اشتباه است. موضوع کمیت‌گرایی یک راهی هست برای اینکه همه چیز را توجیه کند.

از طرف دیگر پرسش این است که آیا طبقات متوسط به بالا آیا متقاضی معماری هستند؟ خیر. به نظر من مسئله به نوع بنا یا طبقه افراد استفاده کننده نیست بلکه نبود تقاضای معماری واجد کیفیت ، معضل در جامعه است؛ که در موارد بسیاری به دلیل عدم آگاهی پیش می‌آید.

در پژوهش‌هایی که درباره خانه‌های کاشان انجام دادم، خانه‌های با متراژ بسیار کم، برخلاف خانه‌هایی که عموما از کاشان در تصور داریم، نیز همان ویژگی‌های معمارانه را که خانه‌های با متراژ بزرگ داشتند.

به نظر من بن‌بست وجود ندارد، فقدان اندیشه و دلسوزی، میل به قدرت و انحصارطلبی، حذف و نادده گرفتن به کمیت گرایی بسیار ناگواری منجر شده است … البته من مطمئنم که چنین نماند و چنین نیز نخواهد ماند …