دکتر مژگان خاکپور، استادیار دانشکدهی معماری و هنر دانشگاه گیلان، است. او بیشتر به پژوهشهایش پیرامون مسکن بومی استان گیلان مشهور است و دو دهه است که تدریس درس روستا را برعهده دارد. آنچنان پویا به موضوع فرهنگ در معماری گیلان مینگرد و آن را تحلیل میکند که مقالهها و کتابش در این مورد از پربینندهترینهاست.
گونه شناسی مسکن در بافت قدیم شهر رشت، بررسی تاثیر فرهنگ و تغییرات اجتماعی بر مسکن روستایی گیلان، گونه شناسی مسکن روستایی گیلان، شناسایی مصالح و سازههای سنتی معماری گیلان، تعدادی از پژوهشهای اوست. گزارش زیر بخشی از گفتگوی سعیده قرشی با دکتر خاکپور پیرامون فعالیتهای ارزشمند او در باب معماری گیلان است.
آغاز فعالیت شما پیرامون بافت قدیمی رشت، روستاهای استان گیلان و فعالیتهای پژوهشی بسیاری که در این ارتباط دارید چطور شکل گرفت؟
من زمانی که دانشجوی کارشناسی ارشد بودم برای پایان نامهام فکر میکنم حوالی سال 69-70 بود که تصمیم گرفتم در مورد بافت قدیم رشت کار کنم. وقتی استادم از موضوع پایاننامهی من مطلع پرسیدند رشت خیلی شهر جدیدی نیست؟ بافت قدیمی هم دارد؟ این گفتگو ذهن من را به این سمت و سو برد که من به عنوان یک دانشجوی رشتی در دانشگاه علم وصنعت این وظیفه را دارم که بافت قدیم شهرم را به دیگران نشان دهم و پایان نامهی من با اسم سفال سرخانههای ساغریسازان آغاز شد. مدارک بسیار کمی در سازمانها و ادارههای رشت بود
حتی من خاطرم هست که اسنادی را از میراث فرهنگی تهران میگرفتم، میآوردم رشت یک نسخه به آنها میدادم که دانشجوی بعدی بتواند تهیه کند. اما در مراجعات بعدی میدیدم باز همان نقشهها و مدارک موجود نیست. متاسفانه در کشور ما به دلیل مدیریت نادرست این قبیل اتفاقها روی میدهد. به هر حال این سفال سرخانههای ساغری سازان شروع کار من با معماری بافت قدیم رشت بود و اینکه چگونه وقتی که توی این کوچه پس کوچهها آدم قدم میزند با نگاه کنجکاوی یک دانشجوی معماری به نکاتی میرسد که شاید دیگران به راحتی از کنارش بگذرند. من یک سابقهی کوتاهی برای بنیاد مسکن در شروع شکلگیری داشتم و مربوط به بررسیهایی پیرامون روستا های زلزلهزده بود. در مطالعاتم ارتباطی بین نوع معماری روستاهای گیلان و نوع معماری محلههای رشت پیدا کردم. در محلات مختلفی که اسکلت شهر را میسازند از ساغریسازان تا چمارسرا ما با تمایز گونههای مسکن مواجه هستیم هر منطقهای از بافت قدیم مخاطبین خودش را داشته و به فرض کسانی که درشرق ساکن هستند مثل محلات ساغریسازان و خمیران از شهرهای شرقی گیلان به این منطقه مهاجرت کردند و کسانی که در غرب ساکن شدند مثل چمارسرا از قسمتهای غربی مهاجرت کردند و الگوی مسکن را با خودشان آوردند. در یک شهر، در یک آب و هوا در یک نوع خاص معیشت شهری و در یک اقلیم ما میبینیم این تمایز وجود دارد.
تدریس درس روستا را چطور آغاز کردید؟
وقتی که تقاضای تدریس در دانشگاه گیلان را اعلام کرده بودم؛ به من گفتند که درس روستا را باید تدریس کنم و با توجه به سابقهی من در طرحهای هادی و موارد مشابه مناسب میرسد. آن زمان 28 سال داشتم و مثل همه تصور میکردم باید طراحی معماری درس دهم نه روستا. با خودم گفتم این درس جزء دروس حاشیهای است اما من از آن درس میسازم. ذهنیتی که از درس روستا تداعی میشد صدقانه به این صورت بود که درس روستا مهم نیست، کسی یاد نمیگیرد، کسی کنجکاو نیست و قرار هم نیست که آیندهای داشته باشد، در بیشتر دانشگاهها به همین ترتیب بود. ولی خوشبختانه بعد از چند سال باز خوردهایی که میگرفتم خیلی جالب بود. در دانشگاههای مختلف ایران میگفتند که درس روستا در دانشگاه گیلان خوب عمل میکند.
سطح پروژههای روستا که در دانشگاه گیلان توسط بچهها انجام میشود چگونه است؟ از این پروژهها مستندات تدوین شدهای خروجی گرفته شده است؟
خب پروژههای روستایی را که در دانشگاه گیلان کارکردند واقعا پروژههای خوبی بود، بچهها باانگیزه بودند و خوب به لحاظ رتبهبندی هم دانشگاه گیلان جزء دانشگاههای خوب کشور است. چندین سال قبل یک روز 40 تا پروژه گم شد و من بعد از آن اتفاق پروژهها را پیش خودم آرشیو کردم تا اینکه بتوانم یک زمانی به عنوان یک منبع مطالعاتی مورد استفاده قرار بدهم که این اتفاق خوش افتاد یعنی در یک هفته از 3 جا به من گفتند که ما میخواهیم گونهشناسی روستاهای گیلان را کار کنیم؛ مطلع شدم بنیاد مسکن این طرح را برای 30 تا استان قصد دارد انجام دهد، این پروژه را با همکاری دفتر آقای مهندس طاهرنیان انجام دادم و چقدر جای کار دارد هنوز، به همین دلیل تصمیم گرفتم که رسالهی دکتری خودم را در این زمینه انجام بدهم. عنوان رسالهی دکتری من هست تاثیر عوامل اجتماعی فرهنگی بر مسکن بومی روستایی گیلان البته با تاکید بر جایگاه زن .
هدف درس روستا چیست؟ به نظر میرسد در کنار شناخت روستا بیشتر شناخت یک واحد که به شدت به معیشت مرتبط است هم هدف از این درس است؟
درس روستا با این هدف تدوین شده است که با این عنوان واحد مجموعهی زیستی انسان را آشنا کند با یک کالبد زیستی که همهی پارامترها را بتواند در ارتباط باهم ببیند و در ارتباط با معماری بگوید. در درس روستا ما باید این معماری را بشناسیم و بعد بتوانیم در این ارتباط تصمیمهایی بگیریم . اما من در این درس آگاهانه میخواهم که بچه ها ذهنشان را قلقلک دهم به این سمتوسو که شما به ویژگیهای فرهنگی توجه خاص کنید آن بخشی که ما در معماریهایمان میبینیم که کم است، آن بخشی که نوع نگاه دانشجو را از نرمها و استاندارد های فیزیکی رها کند و برسد به اینکه کیفیت زیست یعنی چه و این کیفیت زیست را چگونه ما میتوانیم در روستا دریابیم، به این عنوان هم بهشان نمیگویم چون دانشجوی سال سوم هنوز قرابتی با این مسئله ندارد فقط ذهنشان را قلقلک میدهم که ببین تو اینجا یک موضوعی داری، یک عنوان کلی داری به اسم فرهنگ که اگر از این منظر بخواهی به این انسان و این کالبد زیستی او نگاه کنی مسئله متفاوت با آن چیزی خواهد بود که تا به حال تجربه کردهای. انگار هر اتاقی در یک روستا در جای جایش سانتیمتر به سانتیمتر یک بخشی از زندگی انسان را برای خودش ثبت کرده و تو این ثبت شدهها را برو نگاه کن .
بگذارید به همان موضوعی که خودتان اشاره کردید برگردیم به این که یک الگوهایی از روستا در مسکن شهر رشت وارد شده، اساسا چرا ضرورت دارد این گذشته را واکاوی کنیم؟ در واکاوی این گذشته از کدام دریچه به موضوع مینگریم؟ شما فرهنگ را دریچهی اصلی میدانید آیا معماری را میشود خارج از مقولهی فرهنگ مورد بررسی قرار داد؟
ببینید واقعیتش این است که معماری تحت تاثیر عوامل مختلف است برمیگردم به سوال شما آیا معماری را میشود خارج از مقولهی فرهنگ مورد بررسی قرار داد؟ بله میشود، معماری را میتوان از حیث مصالح و اجرا مورد بررسی قرار داد، تکنیک برای ساخت و محدودیتهای مصالح، یا از حیث ویژگیهای اقتصادی چه به لحاظ ریال و هزینهی تمام شدهی ساختمان چه به لحاظ اقتصاد معیشتی، یا فقط از منظر شرایط آب و هوایی و بهینه سازی برای خصوصیات آب و هوایی، میدانیم چیزی که به صورت عام اقلیم نام دارد به معنای سرزمین و بوم فقط از مسائل آب و هوایی تشکیل نشده است وقتی پیرامون سرزمین صحبت میکنیم به پیشینه، هویت، تاریخ و مردمان وابسته است. حالا اگر بخواهیم به مسکن از منظری جامعتر بنگریم لاجرم باید از میان پارامتر های متفاوت پارامترهای فرهنگی و اجتماعی اهمیت بیشتری مییابد و باید درنظر گرفت این یک پدیدهی “در زمانی” است دراین معنا که پدیدهای ایستا نیست و به مرور ایام تغییر میکند. باید گذشته را خوب بشناسیم تا بتوانیم آینده را بسازیم.
تاکید میکنم قرار نیست تاریخ را شخم بزنیم و از لابهلای سنگ قبرها چیزی بیرون بکشیم آن چیزی که میخواهیم بیرون بکشیم یک میرایی بر فنا رفته نیست یک موجودیتی است که از گذشته استمرار داشته تا آینده و ما قرار است وجوه استمرارش را بشناسیم. همه میگویند گیلان فرهنگ دارد باید بدانیم راجع به چه چیزی داریم صحبت میکنیم نیاز هست که ما این پیشینه را بدانیم که بگوییم فرهنگ چیست که مردم گیلان دارند فرهنگ چیست که ما میبینیم همه جا ردپایی از آن است. ولی موجودیتی نیست که شما با قاطعیت بتوانید بگویید تمامیتش این است.
وقتی به تایپولوژیهای مسکن با تمام ابعاد فرهنگی-اجتماعی آن میپرداختید به اینکه بتواند به قانون مصوب و واحدی تبدیل شود هم قائل بودید؟
من هیچ وقت باور ندارم که قانونی بتواند جامع و مانع باشد برای اینکه معتقدم اگر ما پدیده ای به اسم معماری و مسکن را برای انسان داریم خلق میکنیم انسان آنقدر موجود چند ساحتی است که این امکان وجود نداشته باشد. به نظر میرسد این قانون که برای معماری میخواهیم خلق کنیم انگار کوچه به کوچه باید متفاوت باشد. قوانین یکسانی که در همهی شهرهای کشور اعمال شود نمیتواند راهگشا باشد.
بگذارید سوالم را اینطور مطرح کنم به جای اینکه تایپولوژی هایی را تعریف کنیم، روشهایی را تعریف کنیم که بتواند پویا باشد و متناسب با جامعه و اتفاقهایی که رخ میدهد قابلیت تطابق داشته باشد، چطور؟
کاملا درست است. من با این موافق هستم، پویایی خیلی مهم است. این پویایی یعنی دریابیم مسکن، خانه، معماری و کنشهای انسان تحت تاثیر چه عواملی هستند شناخت آن ریشهها و آن عوامل اولیهی کار مهم است. شما اگر که یک گونه از معماری را میخواهید دسته بندی کنید باید مشخص کنید برای چه کسی است برای چه دستهای از افراد است؛ این دسته از افراد چه باور و اعتقادی دارند چه نوع کنشهای زیستی دارند. من اعتقاد دارم این که ما که هستیم خیلی اهمیت دارد و این شناخت ما که هستیم زمانی که خارج از این بستر قرار میگیریم بیشتر برای ما نمود پیدا میکند. مثالی را که همیشه من سر کلاسها میزنم این است که ماهی شاید به محیط آب اصلا اشراف نداشته باشد و وقتی از آب خارج میشود آن را در مییابد. ما در این محیط فرهنگی غرق هستیم و این محیط فرهنگی را وقتی میتوانیم بشناسیم که یک نگاهی فراتر از درون فرهنگ به آن داشته باشیم. شاید به معماری هم باید نگاهی فراتر داشته باشیم.
میخواهم پرسشی را با توجه به پروژههای روستایتان مطرح کنم. میدانیم که تغییر ساخت وسازها داخل روستا خیلی فراتر از خواست خود اهالی است و عموما با اتفاقات فرادستی همراه است. ولی غیر قابل انکار است که تصور روستاییان از توسعه گاهی یک تفکر اشتباه است یعنی خیلی اوقات یک روستایی دوست دارد مثلا کف سازی عوض شود و به یک چیز دیگر تغییر کند و متوجه پیامد های آن نیست یا مثلا قیمت زمین … جای آگاهسازی به نظر خالی است، شما نظرتان در این مورد چیست؟
این یک واقعیت است که در انتخابهای فرهنگی ما یکی از پارامترهایی که ذیل خصوصیات اجتماعی فرهنگی است مد و سلیقه است، روستایی هم دوست دارد که گاهی متناسب با مد رفتار کند گاهی دوست دارد زیبا، شیک و مدرن زندگی کند. این نوع نیاز باید به گونهای صحیح پاسخ داده شود، شاید اگر الگوی صحیحی داده شود جلوی بسیاری از موارد آتی گرفته شود.
مسئلهی مردم چه در شهر و چه در روستا این است که میخواهند خانهای درخور و شایسته داشته باشند، این فقط مطالبهی ایران و گیلان نیست من در قسمتهایی از سوئیس و قسمتهایی از جنوب آلمان و شمال فرانسه هم این را دیده ام که به فرض بعضی از اکو موزهها توانستهاند به مردم نشان دهند که خانههای چندین نسل پیش هم زیبا است. در گیلان بعد از موزهی میراث روستایی گیلان این اتفاق افتاده است و یک نوعی از تفکر نسبت به روست را شکل داده است. باید راهکارهای نوآورانهی دیگری برای ادامهی این روند باشد.
عکاس: پارسا سعیدیان