سعیده قرشی، معمار/شهرپژوه/استراتژیست نوآوری
واقعیت دردناک دنیای نوآوران این است که بسیاری از آنها چه در میان خود و چه از منظر خود از درک اینکه واقعا چه چیزی فردی را خلاقتر میکند عاجزاند… .
واقعیت دردناکتر این است که دست بر آتشداران عرصه نوآوری به سیاقی حقارتبار در حسی توام با توهم و خوف در مقابل افرادی چون استیو جابز، جف بیزوس و … آن دیگری که این روزها بسیار نقل مجالس و برسر زبانها است، ایلان ماسک صحبت به میان میآورند. به راستی این افراد برجسته [اگر دلتان خواست بخوانید فرهیخته] چگونه دست دراز میکنند و از سر طاقچه عادتشان پیشگامانهترین ایدهها را برمیدارند[نخوانید قاپ میزنند]؛ آیا میشود عملکرد درونی آن ذهن را درک کرد… معمایی که اگر حل میگشت درک ماهیت واقعیت نوآوری چه آسان میگشت…
…ظاهرا نویسندگان کتاب THE INNOVATOR’S DNA چندین سال از عمر گرانبهای خود را صرف یافتن موضوع ویژگیهای نوآوران کردهاند. در نتیجه گویا کارآفرینان نوآور بینوا زیر ذرهبین آقای Jeff Dyer و همکاران دستشان یک سره رو شده و تفاوتشان با سایر مدیران ]لابد نانوآور[ برملا گشته است…
هیجانانگیز است که بدانیم ساختن یک آمازون [و حتی دیجیکالا] به طور کلی به مجموعهای از مهارتها احتیاج دارد که لابد میتواند پایه و اساس کتابی باشد که آقای Jeff Dyer و همکاران ترتیب دیدهاند و پایه ان پژوهشهای ساختاریافته در مورد عادات کارآفرینان و مدیران اجرایی و نهایتا بنیانگذاران شرکتهای نوآور است. چه بسا یکی از نکات برجستهای که از لابهلای سطور کتاب THE INNOVATOR’S DNA میتوان جورید این است که مدیران به اصطلاح نوآور با دیدگاههای محکم راهبردی اغلب به جای ارائه نوآوریهای راهبردی صرفا خود را متحد به تسهیل فرآیندهای نوآورانه در شرکتشان میدانند. تحقیقات آقای Jeff Dyer و همکاران ما را با پنج مهارت یا عادت نوآوران آشنا میکند: شجاعت ]منظور از شجاعت، شجاعتی است که اگر فردی داشته باشد قادر است تا با به چالش کشیدن وضعیت موجود[،پرسشگری، مشاهدهگری، شبکهسازی، و تجربهگری- و همراه سازی آن با آیتم شناختی تفکر تجمیعی.
نویسندگان اهمیت این ویژگیها را تا جایی میدانند که با تمثیلی بیان میکنند اگر از شما یک قل به وجود آید که این مهارتها را تمرین کند نوآورتر خواهد شد. در اینجا پیش از آنکه به توضیح مختصر این مهارتها بپردازیم بحثی که آقای Jeff Dyer و همکاران در کتاب THE INNOVATOR’S DNA بسط میدهند به معنای این نیست که هر فردی برای نوآور شدن باید همه این ویژگیها را تماما و به یک قوت داشته باشد. آنها به مثالهایی مرتبط با افراد نوآور شاخص مطرح میکنند و نشان میدهند که تمام این افراد و تمام نوآوران جهان در هر یک از این مهارتها بهترین و برترین نیستند.
کشف/ شجاعت : ارتباط، یا توانایی پیوند موفقیتآمیز سؤالات، مشکلات یا ایدههای به ظاهر نامرتبط از زمینههای مختلف، در DNA مبتکر نقش اساسی دارد. فرانس جوهانسون، کارآفرین، این پدیده را به عنوان “اثر مدیچی” توصیف کرد و به انفجار خلاقانه در فلورانس اشاره کرد، زمانی که خانواده مدیچی افرادی را از طیف گستردهای از رشتهها – مجسمهسازان، دانشمندان، شاعران، فیلسوفان، نقاشان و معماران گرد هم آوردند. با اتصال این افراد، ایدههای جدیدی در تقاطع زمینههای مربوط به آنها شکوفا شد و در نتیجه رنسانس، یکی از مبتکرانهترین دوران در تاریخ، به وجود آمد.
معاشرت: معاشرت مانند یک ماهیچه ذهنی است که میتواند با استفاده از سایر مهارتهای کشف قویتر شود. هر چه افراد بیشتر سعی در درک، طبقهبندی و ذخیره دانش جدید داشته باشند، مغز آنها به طور طبیعی و مداوم میتواند تداعیها را ایجاد، ذخیره و دوباره ترکیب کند.
پرسشگری: «کار مهم و دشوار هرگز یافتن پاسخ درست نیست، یافتن سوال مناسب است». نوآوران دائماً سؤالاتی میپرسند که خرد رایج را به چالش میکشد یا همانطور که رئیس گروه تاتا، راتان تاتا میگوید، «غیرقابل تردید را زیر سوال میبرد».
مشاهده کردن: مدیران اکتشاف محور با بررسی دقیق پدیدههای رایج، به ویژه رفتار مشتریان بالقوه، ایدههای تجاری غیرمعمول تولید میکنند.
آزمایش کردن: برخلاف ناظرانی که عمیقا جهان را تماشا میکنند، آزمایشکنندگان تجارب تعاملی میسازند و سعی میکنند پاسخهای غیرمتعارف را برانگیزند تا ببینند چه بینشهایی پدیدار میشوند. چنانچه بزوس میگوید: «من کارمندان خود را تشویق میکنم که از کوچههای کور بروند و آزمایش کنند. «اگر بتوانیم فرآیندها را غیرمتمرکز کنیم تا بتوانیم آزمایشهای زیادی را بدون اینکه هزینه زیادی داشته باشد انجام دهیم، نوآوریهای بسیار بیشتری به دست خواهیم آورد».
شبکهسازی: صرف زمان و انرژی برای یافتن و آزمایش ایدهها از طریق شبکهای از افراد متنوع، دیدگاهی کاملاً متفاوت به مبتکران میدهد. برخلاف بسیاری از مدیران – که برای دسترسی به منابع، فروش خود یا شرکتهایشان یا ارتقای شغلشان شبکهای میشوند – کارآفرینان مبتکر تلاش میکنند تا با افرادی با انواع ایدهها و دیدگاههای مختلف ملاقات کنند تا حوزههای دانش خود را گسترش دهند. برای این منظور، آنها تلاش آگاهانهای برای بازدید از کشورهای دیگر و ملاقات با افراد دیگر اقشار انجام میدهند.
اگرچه تفکر نوآورانه ممکن است برای برخی ذاتی باشد، اما میتوان آن را از طریق تمرین توسعه و تقویت کرد. در واقع نویسندگان بر اهمیت تکرار و البته تکرار رفتارهایی که در بالا توضیح داده شد، تا جایی که خودکار میشوند تأکید میکنند. این مستلزم اختصاص دادن زمان برای شما و تیمتان برای پرورش فعال ایدههای خلاقانه است.
نویسندگان کتاب THE INNOVATOR’S DNA هرچند به احتمال قریب به یقین نیت خیری داشتهاند، اما استفاده از استعاره DNA ]که متاسفانه ما را یاد اصطلاح ژن خوب خودمان میاندازد[ و لابد بعدش ساختار ستون فقراتی و مارپیچ دوگانه آن و قرار دادن الگوی پرسشگری، مشاهده، شبکهسازی و … دور و بر آن نه تنها به پرورش بینشهای جدید کمک نمیکند، بلکه ماهیت فیزیکی DNA که انحصار به فرد دارد زمینه تعمیم این استعاره را فیالنفسه از بین میبرد. چارهای نداریم که بپذیریم که انسانها دوقلوهای همسان دارای مغزها و استعدادهای مشابه نیستند ]عدم توجه و اشاره کتاب به تفاوتهای فردی[ و از آن هم مبرهنتر اینکه آدمها در یک خانواده، یک محله، یک شهر حتی یک کشور زندگی نمیکنند ]عدم اشاره و توجه این کتاب به بسترهای متفاوت[، که بتوانند در مقابل پنج فرمان آقای Jeff Dyer و همکاران عکسالعملهای مشابه نشان دهند. ]نگارنده شک دارد دوقلوهای همسان هم همچین تشابهی داشته باشند[. به نظر میرسد واقعیت بسیار سادهتر باشد… اینکه یادگیری مهارت و ممارست است عموما به ایجاد اعتماد به نفس و قابلیت و توانایی حاصل میشود و برای دانستن این موضوع خواندن یک کتاب سیصد صفحهای لازم نیست و اساسا اگر بپذیریم که کارآفرینان نوآور به اندازه کافی باهوش هم هستند قرار نیست در مقابل متدولوژیهای نخ نما راز موفقیت خود را لو دهند. نویسندگان وقتی از معاشرت، پرسشگری و شبکهسازی به عنوان مهارت یاد میکنند و از فرانس جوهانسون که این پدیده را به عنوان اثر مدیچی توصیف کرد و به انفجار خلاقانه در فلورانس اشاره کرد، نقل قول میآورند، به سیاق عجیبی زمینه تاریخی و فرهنگی ظهور خانواده مدیچی را به فراموشی میسپارند و همه چیز را در طیف گسترده ارتباطات این خانواده با هنرمندان از رشتهها – مجسمه سازان، دانشمندان، شاعران، فیلسوفان، نقاشان و معماران میگذارد [عدم توجه و اشاره کتاب به مباحث زمینهای در کتاب].
…نوآوری وظیفه اصلی بشر در طول تاریخ بوده و در واقع برای بقا و بهبود کیفیت زندگی، تلاشهای مداوم در زمینه نوآوری ضروری بوده است. تمام موجهای مهم انقلابی تاریخ بشریت – کشاورزی، صنعتی، اطلاعاتی و همگرایی – همه و همه در مورد نوآوری برای ایجاد ارزش جدید و بهتر است. رهبران سیاسی اهمیت نوآوری برای عدالت اجتماعی و کیفیت زندگی بهتر شهروندان را توصیه میکنند. مدیران جهانی بر اهمیت نوآوری مداوم برای محصولات/خدمات و مشاغل جدید برای مشتریان تأکید میکنند. مدیران سازمانهای غیرانتفاعی برای به چالش کشیدن آسیبهای اجتماعی شکاف اقتصادی، شکاف دیجیتالی و شکاف هدف، نوآوری را دنبال میکنند. هدف از نوآوری بسیار عمیقتر از ایجاد ارزش مشتری بیشتر، مزیت رقابتی بهتر شرکتها و محیطی برای کیفیت بهتر زندگی است، هدف نهایی نوآوری باید ایجاد آینده بهتر باشد.