• خاله لیلا ]ژاله علو[: یک مسابقه است که مردهایی که ادعاشون میشه توش شرکت می‌کنند.
  • مراد بیگ]خسرو شکیبایی[: من ادعایی ندارم!
  • خاله لیلا ]ژاله علو[: «ادعایی ندارم» خودش کم ادعایی نیست.

دیالوگ بالا همان‌طور که یحتمل یاد خیلی‌هایتان افتاده، در یکی از قسمت‌های سریال روزی روزگاری بین مرادبیگ در حال استحاله و خاله لیلا که به سیاقی مادرانه راهنمای این تحول شده بود رد و بدل شد… .

در روزگار ما بی‌ادعایی، خود هنریست که صرف نظر از جنبه متواضعانه آن حاکی از عمق نگاه ذوالفنون صاحب آن است.

…و اما میرحسین مومنی‌زاده دانش‌آموخته حوزه‌های عمران و شهرسازی معتقد است: «با ساده‌سازی و عملیاتی کردن رویکردهای غامض و همگانی کردن درک از تصمیم‌سازی در شهر، می‌توان به سیاقی بی‌ادعا، شهر را دوباره اندیشید و در این شهراندیشی مجدد به بازتولید راه‌حل‌هایی پرداخت که با مفهوم «نوآوری» جور باشد».

خودش می‌گوید: در «رشت فردا» قصد دارد زیست بومی که زندگی روزمره شهروندان را به «نوآوری» مرتبط سازد، مطرح کند… ساختاری نو که هر چند به ظاهر با کمک و هدایت حکمروایی شهری شکل می‌گیرد ولی توسط خود مردم به سرانجام برسد.

او ماهرانه پای شهروندان را با انسجامی تحسین‌برانگیز در چارچوب اندیشه‌اش به میان می‌کشد … تو گویی به همه چیز قبلا فکر کرده و البته خودش مصر است که این اشراف را به هم‌اندیشی رایج در تیم همکاران خود نسبت دهد.

در ادامه منتخب گفتگوهایمان با مهندس میرحسین را می‌خوانید:

  • اجازه بدهید از بهانه گفتگوی من با شما شروع کنیم؛ ظاهرا این روزها مشغول تهیه ویژه‌نامه‌ای با عنوان «رشتِ فردا» هستید؟ اگر ممکن است راجع به پیش زمینه این ویژه‌نامه و لزوم آن صحبت کنید:

همان‌طور که اطلاع دارید ساختار کاری ما در هفته‌نامه سداد و در کل در مجموعه فعالیت‌هایی که افتخار داشتم عضو تیم‌های تصمیم‌سازی باشم به صورت تیمی و بیشتر در قالبی است که به مفهوم «اندیشکده» نزدیک می‌شود. یک ساختار کاری شبیه اتاق فکر که معمولا سعی می‌کنیم با استفاده از تکنیک‌های خلاقیت ایده‌پردازی کنیم و نتایج این ایده‌ها را حتی اگر در خدمت به پروژه خاصی نباشد با استفاده از متدهای مدیریت دانش طبقه‌بندی و قابل استفاده مجدد بسازیم.

با این مقدمه در پاسخ به سوالتان باید بگویم که ویژه‌نامه رشتِ فردا در اصل عصاره یک هم‌اندیشی خودانگیخته در اتاق فکری بود که با همین اسم مدتی است پایه‌گذاری کردیم و به نتایج طبقه‌بندی شده‌ای رسیدیم که در راستای همان ایده‌های ذخیره‌سازی و استفاده مجدد از دانش منتشر می‌کنیم.

  • اگر صلاح می‌دانید و به قول اهالی سینما موضوع اسپویل نمی‌شود ]یعنی داستان «رشتِ فردا» لو نمی‌رود[ کلیات این ایده را برای مخاطبان ما هم بگویید:

اتفاقا ]بالبخند[ خوشحال می‌شویم که لو برود درست به همین خاطر است که قصد داریم منتشرش کنیم… از شوخی که بگذریم یک ایده چتری یا همه‌شمول کلی در مورد مسائل و موضوعاتی که شهر رشت با آن درگیر است و حتی با نگاهی گسترده‌تر شهرهای ما در کشور همین دغدغه‌ها را دارند، مطرح شد و ما در گروه با روش تفکر واگرا تمامی دغدغه‌ها و چالش‌های قابل اتکا را فهرست کردیم و بعد طی جلساتی این فرصت را داشتیم که این بار با یک روش همگرا تمامی این دغدغه‌ها را در هفت گروه یا هفت گام ]به قول یکی از دوستان شوخ طبع[ یا در هفت خان طبقه‌بندی کنیم. من این طبقه‌بندی را به صورت تیتروار خدمتتان عرض می‌کنم که اگر لازم بود موضوع را بیشتر باز کنم:

  • بازآفرینی و تسهیلگری مراکز نوآوری شهری
  • بسترهای تعاملی شهروند، صنعت، مدیریت شهری
  • کارآفرینی شهری، اجتماعی، درآیشی
  • مردم سالاری شهری در توزیع خدمت و کالا
  • شهر هوشمند و شهروند هوشمند
  • بازتعریف تعامل بافت تاریخی و فرسوده
  • خیریه‌ها، سمن‌ها و مشارکت خیرخواهانه
  • اجازه می‌خواهم سوال بعدی را به موضوع نوآوری که ظاهرا به نظر می‌رسد ترجیع‌بند طبقه‌بندی شما باشد اختصاص دهم؛ این روزها همه از نوآوری صحبت می‌کنند شاید جالب باشد که بدانیم آیا نحوه نگاه شما به نوآوری با دیگران تفاوت دارد؟ یا اجازه بدهید صادقانه سوال کنم چطور از بند شعارگونگی این اصطلاح رها خواهید شد؟

صرف نظر از مفهومی و ساختاری بودن طبقه‌بندی که به آن اشاره کردم، ما در تحلیل بسیار عملگرا هستیم. به این معنی که وقتی از نوآوری صحبت می‌کنیم بیشتر نه به اصطلاح مد شدن این واژه در این روزها بلکه اشاره ما به یک دغدغه اصلی است که به نوعی یادگار از شورای قبلی مانده اشاره داریم. اجازه دهید صادقانه عرض کنم، تلاش‌هایی در شورای شهر سابق و در کل حکمروایی شهری در دهه معاصر رشت در حوزه نوآوری انجام شده که متاسفانه معمولا به نوعی جمود و یا نرسیدن به اهداف اصلی منجر شدند.

مشکل می‌تواند در حوزه‌های قانون‌گذاری، ارتباط‌گیری و تسهیلگری و … در موضوع نوآوری در شهر باشد اما پیشنهاد ما نگاهی ریشه‌ای‌تر به موضوع است. در تمام هفت خانی که نام بردم در موضوع نوآوری و مباحث مربوط به بازآفرینی شهری و هم‌چنین ایجاد بسترهای مشارکت شهروندی و … توجه شدید به شناخت ذینفعان و ایجاد سرمایه اجتماعی و ساختاری در عرصه ذینفعان و بازیگران این وادی داریم.

شخصا معتقدم افتتاح صرف کارخانه نوآوری یا چند شتاب‌دهنده و اصلاحاتی از این دست هر چند لازم است اما ابدا کافی نیست. ما در «رشتِ فردا» توجهمان بیشتر معطوف به موضوع نوآوری در بستری بسیار مردمی و در مقیاس محلات با افق‌های کوتاه مدت و میان مدت ولی پیرو یک چشم‌انداز منطقی و بلند مدت است.

باید اعتراف کنم که حق با شماست و این واژه نوآوری شعارزده شده است. متاسفانه استفاده از واژه نوآوری و هوشمندسازی این روزها خود به یک کلیشه‌ای تبدیل شده است و باز هم متاسفانه حتی پیش از اینکه مفهوم و کنه این عبارات درک شود. چه بسا یکی از دلایل عدم موفقیت در شعارزدایی از این اصطلاح بی‌توجهی به یک سه گانه یعنی صنعت، حکمروایی شهری و نخبگان و ارتباط این سه گانه با شهروند به معنای عام باشد. معتقدم نگاه زیرساختی به حل مشکلی که شما اشاره کردید بسیار کمک کننده خواهد بود.

  • یعنی از روند غالب این روزهای بهره‌گیری از استارتاپ‌ها و شرکت‌های نوپا برای نوآوری راضی نیستید؟ مگر راه دیگری هم وجود دارد؟

سوال شما بسیار مصداقی است ولی سعی می‌کنم جواب بدهم.  وقتی صحبت از استارتاپ‌ها و نوپاها می‌شود صرف نظر از تعریف این نوع ساختارها معمولا مقیاس برخورد به طرزی اغراق‌آمیز و حتی بعضا رویایی فناورانه می‌شود.

می‌خواهم بگویم که به نوعی عموم مردم و شهروندان چه بسا بسیار به مقوله کارآفرینی و ارزش‌آفرینی علاقمند باشند با این اصطلاحات غریبی می‌کنند. به نظرم باید اول این نکته را مورد توجه قرار داد که اصول صحیح ایجاد کسب و کار بر پایه داشته‌هایمان به چه نحوی می‌تواند شکل بگیرد و در این مورد باید بگویم این عرصه هم در دنیا چاره‌اندیشی‌هایی شده است که قابلیت بومی و خودی شدن دارند. کارآفرینی‌های اجتماعی با تاثیرات شگرف اجازه بدهید از معادل انگلیسی آن استفاده کنم social impact entrepreneurship ؛ حوزه‌ای نسبتا نو از برخورد با همین موضوعی است که شما اشاره کردید.

من نمی‌خواهم وارد جرئیات شوم ولی در «رشتِ فردا» این فرصت را داریم که با نگاه دوباره به داشته‌ها و ساختارمند کردن آنها به نوعی به بازآفرینی ارزش و ثروت دست پیدا کنیم و این اصطلاحات را از رده راهبرد به سطح تاکتیک و عملیات بکشانیم.

اجازه می‌خواهم دوباره به سطح مصداقی برگردم و توضیحی در مورد سه گانه مدیریت شهری، صنعت و نخبه که در خدمت به شهروند باشد بخواهم؛ همین طور اشاره‌ای به حکمروایی شهری داشتید، مدیریت شهری یا حکمروایی شهری چطور به این موضوعات می‌تواند خدمت کند؟

اول این موضوع را تشریح کنم که اگر برنامه‌های چتری درست پیش بروند مصداق‌هایی که می‌دانم دغدغه شما و البته همه شهروندان است، حل می‌شود. قصد ندارم معضلات شهر را چه با ربط چه بی ربط ذکر کنم و برای هر کدام راهکاری نوآورانه ارائه کنم. هدف من از این گفتمان لزوم ایجاد ساختاری است که به طور مداوم راه‌حل نوآرانه برای شهر ایجاد کند و این کار را همراه شهروندان انجام دهد، به طور هوشمندانه‌ای ساختارهای بازخوردسنجی عمومی ایجاد کند و سیاست‌های توسعه و تولید دانش محلی داشته باشد. در لایه حکمروایی شهری یک نهاد تصمیم‌ساز ]بخوانید شورای شهر[ می‌تواند این ساختار را ایجاد و تسهیل کند.

باز هم مصداقی اگر بیان کنم ارتباط بین صنایع و حکمروایی شهری با وجود ساختاری که با هدف‌های عملیاتی کارگروه فعالین صنایع را تشکیل دهد، این موضوع  نه تنها جریان مالی جدید ایجاد می‌کند بلکه توسعه ای در دو بعد صنعت و فرهنگ سازی که اتفاقا نظر به ایده‌های شهروند محوری دارد ایجاد می‌کند.

باز هم مصداقی اگر بیان کنم در محلات ساختاری برای ارتباطات موثر در قالب کارگروه‌های صنفی ایجاد کند؛ یعنی اینکه اصناف مختلف بتوانند با استفاده از ابزارهای مناسب با هم و شهروندان و مدیریت شهری همفکری کنند و این همفکری در شهر منعکس شود و البته شهروندان در مقام مصرف کنندگان و کاربران و سرمایه اجتماعی در محله‌ها ایفای نقش کنند؛ به زبان ساده همه راه ها به شهروند ختم می‌شود و این موضوع باید در شئونات زیست شهری منعکس شود.

به طور خلاصه «رشتِ فردا» قصد دارد زیست بومی که زندگی روزمره شهروندان را به «نوآوری» مرتبط سازد، مطرح کند… ساختاری نو که هر چند به ظاهر با کمک و هدایت حکمروایی شهری [یعنی شورای شهر و شهرداری و…]‌ پی‌ریزی می‌شود ولی توسط خود مردم به سرانجام برسد.