شهرهای نوآور؛ بزنگاهی برای توسعه مشارکتی
«مدیریت نوآوری» واژهای است وام گرفته از علوم مدیریت سازمانی و فرآیندهای تولید محصول. و طبق تعاریف تخصصی، فرآیند معرفی چیزهایی نو در تولید یک ارزش است، به نحوی که توسعه بیشتر را در امر تولید تضمین نماید.
دکتر «سید فرهنگ فصیحی» معاون آموزش و توسعه مرکز توسعه مدیریت صنعت نفت در وزارت نفت همچنین، دبیر کمیسیون انرژی شورای عالی علوم، تحقیقات و فناوری است؛ او که تحصیلکرده دکتری مهندسی صنایع از دانشگاه امیرکبیر و فعال در پژوهشهای مرتبط با آینده پژوهی است، نوآوری را جزء لاینفک یک جامعه پیشرو میداند. فصیحی از کمتر متخصصانی است که مراودات بین رشتهای را سالهاست در کارنامه حرفه ای خود جای دادهاست، به «نوآوری» بسان یک فرایند شبکهای مینگرد و در تعریف آن یافتن مسئله و ارائه راه حلهای کاربردی که قابلیت توسعه و ترویج در بستر جامعه را داشتهباشند، اساسی میداند.
در ادامه مقدمه، گفتگویی را خواهید خواند پیرامون چیستی و چراییِ نوآوری در شهر؛ عبارتی که هرچند این روزها زیاد به گوش میخورد و تعریف دقیق فرآیند آن کمتر شنیده میشود. در این گفتگو، دکتر فصیحی با تاکید بر نقش آیندهپژوهی به عنوان حامی نوآوری و تفکیک و تعریف فرایندهای واگرا و همگرا در پرداختن به مسائل پیچیده نظیر مسائل شهری، به بازتعریف فرایند نوآور و مدیریت نوآوری پرداخته است. اشاراتی به واژه شناسی مدیریت نوآوری در این مصاحبه، درس هایی نو برای مدیران و کارشناسانی دارد که بخصوص امروز با بحران ها و چالش های عظیمی در مدیریت شهری مواجه هستند.
آنچه این مصاحبه را در مبحث «نوآوری در شهر» متمایز مینماید، گفتمان دو حوزه متفاوت پیرامون موضوعی میانگستره است. گفتمانی که امروز در حوزه شهر و معماری و بیشتر از همه در حکمروایی خوب شهری به مثابه امر ضروری و ناگزیر، باید مورد توجه قرار گیرد. از طرفی، همین الزام در خصوص زیرساخت های شهر هوشمند در ایران احساس می شود. زیرساخت شهرهای هوشمند، فراتر و بنیادی تر از توسعه دیجیتالی و سامانه های هوشمند خدمات شهری، مدیریت دانش و نوآوری در شهرهاست؛ به نحوی که فناوری اطلاعات و ارتباطات (ICT) در خدمت فرآیندهای تصمیم سازی درست قرار گیرند. به این ترتیب، حرکت در حوزه های میان گستره، خواهد توانست بهرهگیری از فناوری ها نوین را نه به عنوان «هدف» که به مثابه ابزار، محقق و کارساز نماید.
امید که این گفت و گو دریچه های نوینی را در برابر دیدگان حرفه (مرتبط با طراحی محیطی) بازگشایی نماید.
- برای آغاز گفتگو میخواهیم تعریف شما را از نوآوری بدانیم؛ اینکه نوآوری چیست و حوزههایی که نوآوری در آن ضرورت دارد کدام است؟
لازم میدانم متذکر شوم تجربه من در نوآوری به مدیریت و سیاستگذاری در حوزه عام بر میگردد و نه در مدیریت شهری. هرچند به دلیل فعالیت من در حوزه انرژی، با نوآوریهای تکنولوژیک که میتواند در مدیریت شهری نیز لحاظ شود اندکی آشنا هستم؛ اما میدانم متخصصین طراحی شهری و برنامهریزی شهری زاویه دید خودشان را به این موضوع دارند. امیدوارم بحث عام ما کمک کند سرنخی برای مخاطبان خاصِ شما در موضوع نوآوری فراهم شود. برای تعریف نوآوری بحث کاربردی مفیدتر از بحث آکادمیک است؛ بر این اساس هر فعل یا فرایندی که منجر به حل مسئلهای شود نوآوری است. با این تعریف نوآوری سطوح مختلف پیدا میکند اگر ما یک راه حل شناخته شده را برای یک مسئله شناخته شده در نظر بگیریم این پایین ترین سطح نوآوری است. اگر برای یک مسئله شناخته شده یک راه حل جدید ارائه کنیم که مسئله را راحتتر حل کند، این یک سطح دیگر از نوآوری است… اما پیچیدهترین سطح نوآوری زمانی است که برای مسائل خیلی پیچیده راه حل هایی داده شود که پیش از این وجود نداشته است.
- منظور از «مسئله» در این تعریف چیست؟
میخواهم پرسش شما را با عبارتی از «پوپر» پاسخ دهم. «زندگی سراسر حل مسئله است» و واقعا هم همینطور است. هر جا که تعارضی وجود دارد و یا ممکن است به وجود بیاید آن تعارض مسئله است و راهحلی که برای رفع تعارض موجود و یا جلوگیری از تعارض احتمالی بیان میشود؛ حل مسئله است که نوآوری نام دارد. امروزه میزان پیشرفت جوامع در این است چقدر آیندهنگری دارند و مسائل احتمالی آینده را با نوآوری حل میکنند.
- با این تعریف فرق نوآوری و اختراع در چیست؟
اختراع پاسخی است برای مسئله ای که لزوما به صورت تجاری و همه گیر در نیامده است. میلیونها اختراع ساخته شده و ثبت شده وجود دارد به این معنی که به صورت تکنیکی در یک رشته بدیع هستند؛ اما به دست مشتری نمیرسند و فرایند تجاریسازی را طی نمیکنند زیرا بسیاری از آنها پتانسیل اینکه به صورت کاربردی و بین رشتهای و با یک هزینه قابل پرداخت بر بستر زندگی روزانه و یا مخاطبان بنشینند را ندارند. نوآوری یک مفهوم اقتصادی است. برخلاف ما که در ایران این موضوع را دانشگاهی کردیم. وقتی یک نوآوری فرایند خود را کامل طی کرده است که قادر باشد با یک هزینه معقول به دست غالب قشر مصرف کننده آن برسد.
- از صحبتهای پیشین شما متوجه می شویم که از نوآوری به عنوان یک فرآیند با ساختار شبکهای یاد میکنید، در مورد فرایند نوآوری و شبکه نوآوری بیشتر توضیح میدهید؟
اگر با این تعریف از نوآوری یعنی پیدا کردن راه حل برای مسئله موافق باشیم. باید بپذیریم این فرایند به صورت تک تخصصی نمیتواند روی دهد به خصوص زمانی که جنس مسئله پیچیدهتر شود مانند مسائلی که به شهر مربوط هستند زیرا مسائل شهری اساسا پیچیده و بینارشتهای هستند.
باید در نظر داشت تحریک کردن و به وجود آوردن یک مکانیزم نوآوری نیازمند به تخصصیهای مختلف دارد. در واقع هر فرد یک تخصصی دارد و باید از این تخصص در خدمت به حل مسئله استفاده کند و این کل فرایند نوآوری است. از طرف دیگر فرایند نوآوری یک فرآیند مختصری نیست و خودش از اجزا مختلف تشکیل شده است.
اجزا مختلف فرایند نوآوری شامل شناسایی و آگاهی نسبت به مسئله می شود. به طور دقیقتر ریشه های مساله (مسئله حال یا احتمالی آینده)، علل آن، درک صحیح نسبت به آن که لازم است افراد تیم مسئله که تخصص های مختلف و مرتبط با مسئله را دارند به درک مشترکی از مسئله دست یابند.
بعد از آگاهی از مسئله باید اطلاعات صحیح و معتبر پیرامون مسئله را داشته باشیم. در این مرحله منظور من تحلیل نیست. باید آگاه باشیم که در هنگام واکاوی مسئله به تحلیل اطلاعات نپردازیم، تحلیل اطلاعات و ارائه راه حل یک گام بعد از آن است.
بعد از تکمیل اطلاعات است که تحلیل را آغاز میکنیم، در واقع آنجا میتوانیم قضاوت کنیم و سپس دریابیم که ریشه مشکلات و مسائل از کجا اتفاق میافتد و این در یک شبکهای از تخصصها روی دهد. بعد از آن شکل گیری ایده است که باید مختصر و مشخص باشد در این مرحله تشخیص ایدههای سازگار که از تخصصهای مختلف داده شده است اهمیت دارد زیرا بخش بزرگی از موفقیت راه حل نهایی در این است که بتواند ایدههای سازگار را تلفیق کند.
بسیاری از فرآیندهای نوآورانه به دلیل رعایت نکردن مراحل آن حتی به شکست هم منجر میشود. در پایان نوآوری باید به یک محصول قابل استفاده برای مخاطب ختم شود. در مسیر تبدیل مسئله به محصول به شبکه ای از متخصصین نیازمندیم.
در مرحله تشخیص مسئله، در مرحله تولید ایده و هین طور برای اجرای یک طرح و یا تولید یک محصول به شبکه ای از تخصصها نیاز داریم. به طور مثال مدیر تولید، سرمایه گذار، مارکتینگ، تخصص های مشاور دهنده و سایر تخصصها. من به واژه شبکه در این ارتباط اصرار دارم، زیرا شبکه به طور مثال با زنجیره فرق دارد. زنجیره مکانیزم عملی یک طرفه دارد به این صورت که یک حلقه کارش تمام میشود و بعد به حلقه بعدی وصل میشود اما شبکه یک درهم تنیدگی دارد که با تعامل معنی پیدا میکند. تعاملی که در طول مسیر به صورت یک مسیر دوطرفه رفت و برگشتی و با در نظر گرفتن بازخوردها ارتقا مییابد.
- آیا می توان این نکات را به یک مدل عینی تعمیم داد؟ منظور برخورد شبکه ای در فرآیندها است.
یک مدلی که خیلی از نوآوریها را راهبردی میکند و اتفاقا مورد توجه هم قرار گفته است مدل شهر هوشمند است. دلیل آن هم ایجاد آگاهی در مدیران شهری نسبت به این موضوع است که ما نمیتوانیم مسائل را جزیرهای حل کنیم. با نگاه جزیرهای مسائل به صورت مقطعی حل میشوند اما در یک بازه زمانی دیگر و یا در مواجهه با مسائل دیگر، سر باز میکنند. باید شبکه ای به مسائل نگاه کرد و دریافت چه شبکه ای از مسائل مسئله مورد بررسی را نتیجه میدهد و کدام یک ریشهای تر هستند.
حسن مدلهای شهر هوشمند این است که به ایده پردازیها جهت میدهد و به دلیل اینکه افراد متخصص در طول زمان به این مدلها رسیدند بسیاری از این مدلها به ما کمک میکند که ریشهای تر به حل مسئله بپردازیم. به همین دلیل این نمونهها بیشتر به زیرساختها اشاره دارند. زیرساختهای اساسی که میتواند اثراتی بر جنبههای مختلف داشته باشد.
- با توجه به تخصصی که از شما در ارتباط با مسائل آیندهپژوهی میدانیم و از طرف دیگر اشاره شما در صحبت هایتان به موضوع و مسائل آینده، ارتباط موضوع نوآوری را در بستر آیندهپژوهی چگونه تشریح میکنید؟
مفهوم نوآوری میتواند ارتباط تنگاتنگی با مفهوم آینده پژوهی داشته باشد آینده پژوهی امروزه یک فرایند پشتیبان و لازم برای نوآوری است.
یک دلیلش این است که نوآوری برای حل مسئله و فهم آن است و بیشتر اوقات در طول زمان بر مشکلات و مسائل آن افزوده میشود به همین دلیل فهم مسائل پیش از وقوع آنها به طور قطع میتواند صرفه جویی در وقت و هزینهها را به وجود بیاورد و امکان موفقیت را نیز افزایش دهد. از این جهت آینده پژوهی خیلی اهمیت دارد، در واقع هر چه ما آینده پژوهانهتر باشد نوآوریهایمان موفقتر خواهد بود. از طرف دیگر میدانیم مبنای آیندهپژوهی عدم قطعیت است. پیش بینی قطعی نسبت به آینده وجود ندارد؛ به طور مثال اینکه در بیست سال آینده رونق اقتصادی وجود دارد یا رکود اقتصادی در نوع خدمات و محصولات و نوآوری که در حال حاضر لازم است انجام شود بسیار نقش دارد.
دو عامل رونق و رکود اقتصادی میتواند دو سناریو برای آینده تولید کند، زمانی که یک جامعه به سمت رونق اقتصادی پیش رود نوع فعالیتهای نوآورانهای که نیاز است انجام شود متفاوت خواهد بود، اما به یاری آیندهپژوهی نوع سومی از نوآوری هم وجود خواهد داشت که میتواند امکان مطابقت با دو نوع سناریوی احتمالی را فراهم کند.
- وقتی بحث در مورد آیندهپژوهی به میان میآید به نظر میرسد مدیریت دانش و نوآوری اهمیت ویژهای پیدا میکند، مدل مدیریت شهری فعلی بسیار خطی عمل میکند و الزامات نوآور بودن و جنبههای مرتبط آن را فراهم نمیکند، جهتگیری شما در این ارتباط چیست؟
من موافق این گفته هستم که نوآور بودن جعبهابزار نوآورانه هم میخواهد، یعنی یک مدیریت نوآور، نیروی انسانی نوآور و یک سیستم با مکانیزم عمل نوآورانه. در این ارتباط میخواهم دوباره به مراحل نوآوری که ذکر کردم اشاره کنم و جای تفکر واگرا و همگرا را در آن مشخص کنم و به ضرورت تفکیک این دو بپردازم. در روند نوآوری دو مرحله واگرا و همگرا وجود دارد که وجود هر دو لازم است. آغاز روند نوآوری با تفکر واگرا همراه است زیرا باعث میشود تمام ایده ها و راه حل های ممکن ذکر شود. این موضوع از آن جهت مهم است که پرداختن به موضوعات پیچیدهای مثل شهر نیازمند گذر از راهحلهای ساده و در سطح فکر انسانهاست و لازم است با یک تفکر عمیق متخصص ها در شبکهای به گفتگو بپردازند و ایدهها از این طریق بروز نماید. در مرحله بعد با تحلیل آنچه از تفکر واگرا نتیجه شده است باید به طور متمرکز و همگرا در جستجوی پاسخ بود. پاسخی که قابلیت تبدیل شدن به محصول قابل استفاده بر بستر جامعه را داشته باشد.
به این ترتیب، تفکر واگرا در ذات و ماهیت خود، برون ریز و ایده پرور است. بی تردید، اطلاعات و دانش، مقدمه ای برای عمل تفکر واگراست و طبیعتا چالش برانگیز است؛ تفکر واگرا قادر است همه چیز حتی چارچوب ها و استاندارد ها را به چالش بکشد. به این ترتیب، لازمه آغاز فرآیند نوآوری است.
اما، تفکر همگرا، بسوی تصمیم گیری پیش می رود؛ ابتدا روش ها و استدلال های منطقی را چیدمان می کند و سپس دست به انتخاب سناریوی موجه مینماید.
باید توجه کرد این دو مرحله نباید همزمان انجام شوند؛ این آسیبی است که مدیریت نوآوری را مورد تهدید قرار میدهد.
- علاوه بر تفکیک مرحله تفکر واگرا و همگرا، الزامات یک مدیریت نوآور شهری از وجوه مختلف ساختاری و عملکردی معطوف به چه مولفههایی است؟
سوال مهمی است؛ اصلاح ساختار قدم اساسی و بنیادین برای مدیریت نوآور شهری است. اما یک مرحله قبل تر از آن تحلیل کارکرد یک سیستم یا سامانه است.باید توجه داشته باشیم که کارکردها در مدیریت شهری با هم رابطه معنادار دارند. هر ساختار به مثابه یک «ابزار» برای تامین یک سری کارکرد طراحی شده است. مثلا سازمان زیباسازی شهر یا بطور مثال سازمان نوسازی شهر تهران، یک ساختار برای یک کارکرد و حل مسئلههای مربوط به آن است.
حال ممکن است کارکردهایی وجود داشته باشند که با هم در تعارض بوده و یا نوعی موازی کاری تلقی میگردند. گاهی ممکن است کارکرد ها در طول زمان، تغییر وجه داده باشند و به هر صورت در وضعیت فعلی غیر ضروری به حساب می آیند. طبیعتا ساختار نیز باید به تناسب تغییر کارکردها تغییر کند. به همین جهت، شناسایی و تحلیل کارکردها از الزامات پیش از اصلاح ساختار به شمار می رود.
بنابراین اولین گام برای یک مدیریت نوآور در شهر، اتخاذ رویکرد کارکرد نگری است؛ یعنی یک سامانه فراتر از ارزیابی سری فعالیت های معمول و روزمره ابتدا به بازنگری کارکردها پرداخته و آنها را رده بندی و درجهبندی کند. ممکن است این کارکردها به دسته های اصلی و فرعی نیز طبقه بندی شوند. در تمثیل میخواهم اینطور بگویم که تحلیل کارکردی برای نوآوری مانند مغز عمل میکند. در واقع نوآوری برای حل مسئله است و جنس حل مسئله از جنس کارکرد است. در حقیقت هر زمان که نوآوری اتفاق افتاده است کارکردی به شکلی درست ارائه شده است. با این تعریف مدیریت نوآور یا سازمان نوآور سازمانی است که خود را پایگاهی برای حل مسئله بداند. باید این پرسش مطرح شود که آیا سازمان مدیریت شهری پایگاه حل مسئله است؟ آیا شواهدی برای اینکه این صفت اطلاق شود وجود دارد؟ پاسخ منفی است؛ زیرا مکانیزمی برای شناسایی مسئله در آن دیده نمی شود.
- بنظر میرسد این تحلیل ها نیازمند تعمیم به مصادیق عینی در مدیریت شهری باشند. می توانیم شرح و بسط آنها را با مثال هایی از عملکرد حال حاضر مدیریت شهری پیش ببریم؟
بله؛ باید توجه داشت پایگاه حل مسئله با جایی که مسائلی را هم حل میکند تفاوت بنیادین دارد. همان طور که پایگاه نظام سلامت با بیمارستان فرق دارد. بیمارستان اصطلاحا واکنشی و سرویسدهنده عمل میکند، اما یک نظام سلامت با راههایی برای پیشگیری عمل میکند و موضوع کارش فراتر از یک برخورد واکنشی است. به طور مثال پایگاه ۱۳۷ برای شهر، یک برخورد واکنشی است. در مقابل، ما به یک سیستم دربرگیرنده نیاز داریم. سیستمی با دو بازوی اصلی؛ بازوی اول نظام مسئلهیابی است که صرفا به طور موردی به موضوعات نپردازد، بلکه با دید کلان و ریشهای به واکاوی مسائل مبادرت نماید، در بازوی دیگر با شناسایی متخصصین حل مسئله سامانهای که در آن هر نهاد حقیقی یا حقوقی، تخصص و کمکش را به شهر بیان کند و مدیریت نوآور که رابطه بین این دو بازو را به درستی ایجاد می کند. در واقع تسهیلگری بین این دو، اصل نوآوری در مدیریت است. جنس مسائل شهری پیچیده است و تمام سختی آن در همین پیچیده بودن آن است. از طرفی، ضعف مدیریت ما در روبرو شدن با مسائل پیچیده است.
حال توجه شما را به مقوله وظیفه محوری در مقابل کارکرد محوری جلب میکنم؛ گاه سازمانهای مدیریتی وظیفهها را با کارکردها یکی میبینند. به عبارت دیگر، وظایف روزمرگی آنان آنچنان حجیم و سنگین میشود که عملا کارکردهای اصلی آن نهاد فراموش می شود. به این ترتیب، نوآوری و خلاقیت در چنین سامانه هایی هرگز به صرفه تلقی نمی گردد. همانطور که قبلا هم اشاره کردیم، نوآوری به مثابه فرآیند یکپارچهای است که با جزیره ای عمل کردن منافات دارد و اتفاقا، عملکرد جزیره ای است که تبدیل به جریان غالب وظیفه محوری در نهادهای مدیریت شهری می شود. ناگزیر باید پذیرفت که نوآوری به کارکرد توجه دارد و نه به وظیفه!
اگرچه در مدیریت نوآوری، تغییرات ساختاری شرط لازم است اما بیشتر این تغییرات فکری هستند که منشاء اثر خواهند بود. به این ترتیب، نوآوری یک فرآیند طولانی است؛ صبر و نظم میخواهد، نیاز به شبکهای از تخصصها دارد و محورش مدیریت پیچیدگی (Complexity) است. هدفش هم شناسایی و حل مسائل پیچیده است؛ باید مهمترینها را شناسایی کند و در جهت رفع اصلی ترین ها پیش رود…. نوآوری «وظیفه محور» نیست؛ یعنی نباید صرفا به یک حیطه بپردازد بلکه باید مسئله را حل کند و این دقیقا جایی است که امکان برخوردهای بین رشتهای اتفاق میافتد و تعارض بین وظیفههای مختلف در جهت حل مسئله از بین میرود.