افروز فصیح

درک روابط علی و معلولی بر اساس شناسایی روابط و رفتارها در یک مدل، زمینه یا سناریو و اعمال استدلال استقرایی یا قیاسی بعضا کلید رمزگشایی در ایجاد زمینه‌‌ی رشد است. جامعه‌ی انسانی به سبب ذات در حال تحول انسان و مناسباتش، حائز حرکتی سیال بوده، در این رهگذار آنچه که می‌سازد و آنچه که او را می‌سازد، حائز ماهیتی است که در اندیشه‌ی نوع باورمند انسان می‌تواند از مختصات تعالی‌جویانه بهره‌مند شود... این تعالی ممکن نخواهد بود مگر به سیاقی دانش‌مدار و بصیرت‌بنیان؛ به دیگر سخن، سرمایه‌ای که دانش شهری و معماری محاط در آن در اختیار ما قرار می‌دهد، به حدی اهمیت دارد که می‌توان با مدیریت صحیح، منطقی و روش‌مدار و ارتقا آن به بینشی عملگرا «امید» به آینده‌ای بهتر را در جامعه و شهرهای ایرانی جویا شد. این موضوع در شهرهای جدید، که با هجوم فاحش اطلاعات روبرو هستند، چهره‌ای نوین به خود گرفته‌است، به گونه‌ای که  روند تشریک مساعی مابین معماران/طراحان به عنوان خالقان فضای مصنوع و بازیگران عرصه‌ی مدیریتی، نسبت به دهه‌های قبلی قابل مقایسه نبوده، از مولفه‌هایی نوآورانه تبعیت می‌کنند.  به جرات می‌توان گفت، معماران/طراحان بدون آگاهی از مراحل دانشی/بینشی، دیگر قادر نخواهند بود فراگرد طراحی خلاقانه و منطبق بر فضا و زمان امروز و آینده را به درستی درک و اجرا کنند. اهمیت این مسئله در دفاتر معماری، به عنوان مجموعه‌هایی که چه در معنای مادی و چه در معنای معنوی بار معماری را بر دوش می‌کشند، بالاخص با وضعیت حاضر بازار کار کشور، مضاعف می‌شود چه، به عقیده‌ی بسیاری از صاحب‌نظران اصلی‌ترین معضل معماری و شهرسازی امروز کشور ما همین عدم اهمیت به دانش و مدیریت و ارتقای عملیاتی آن است…. با این همه هستند معدود افرادی که جایگاه والای اندیشه‌ی طراحی و دانش به دست آمده از آن را ارج نهاده، در راستای توسعه و تسری آن گام برمی‌دارند؛ دکتر بهرام هوشیار یوسفی یکی از آنها است. سال‌های دور از وطن مانعی برای ارتباط و تاثیرگذاری وی در معماری کشور در حوزه‌ی پژوهشی نبوده، در هر فرصت سخاوتمندانه حاصل تحقیقاتش را به اشتراک می‌گذارد. بهرام هوشیار یوسفی اکنون پژوهشگر وابسته ارشد دانشگاهی و عضو اتحادیه معماران و اساتید دانشگاهی در سوئد است، پژوهش‌های متعددی در قالب‌های متفاوت دارد که از وی در کنار پیشینه معمار بودنش، شخصیتی پژوهشی و علمی و منتقد را ساخته است که اگر طلایه داری« تفکر طراحی» و «مدیریت دانش» در حوزه‌ی معماری و شهر را در کشور نیز بدان اضافه کنیم، او را در بسیاری از حوزه‌های مرتبط، منحصر به فرد می‌نماید. هوشیار یوسفی سردبیر فصلنامه های شهرومنظر و طراح و دوهفته نامه‌ی طراح امروز نیز هست. با او در مورد اهمیت دانش و بصیرت و مدیریت آن و همچنین استفاده‌ی از آن در دفاتر معماری به گفتگو نشستیم. دکتر هوشیار یوسفی به صورت ريشه‌ای بحث می‌كند و نتيجه‌گيری های وی توام با ارائه‌ی راهكار است.

………………….

  • مدیریت دانش و بصیرت طراحانه [آنچنان که شما بر آن تاکید دارید] به صورت عام چه مفهومی را قرار است وارد زمینه‌ی عملی تولید فضای مصنوع کند؟

اجازه دهید برای پاسخ به این سوال از یکی از واگویه های مشهور ریچارد بوچانان استفاده کنم: «جدا از آنچه طراح در ذهن خود تصور می کند، موضوع طراحی به طور بالقوه در محدوده‌ی جهانی مطرح است…»؛ واقعیت این است که چالش‌های طراحی در شهر و معماری منحصر به فرد و پیچیده هستند و راه حل‌های چندگانه‌ای برای آنها وجود دارد. طبیعت آنها غیر قطعی و به ندرت تنها یک راه واحد برای تولید راه حل قابل توصیه است. در چنین شرایطی می‌توان گفت استفاده از دانش منتج از داده و اطلاعات برای بهبود طراحی‌های بعدی و اعمال بینش و بصیرت منتج از دانش در رشد شهر و در ادامه نیز تعالی کشور امری بسیار لازم و در عین حال پیچیده خواهد بود؛ علی‌الخصوص که با لحاظ کردن نگاه تاریخی، لایه‌های معنایی فضا و زمان بر روی هم انباشته شده، این پیچیدگی به غایت درجه ملموس می‌شود. امری که ممکن است در صورت عدم مدیریت و تحلیل بدون پیشینه‌ای دانش‌محور و بر پایه‌ی داده و اطلاعات،  شکست ساختاری طراحی را در پی خواهد داشت. در چنین شرایطی است که اهمیت مدیریت دانش و بینش خود را نشان می‌دهد. «بصیرت به فرایندی که به‌وسیله‌ی آن مسائل حل می‌شود اطلاق می‌گردد و مشخص‌کننده‌ی سازماندهی یا نوسازی است که شخص را به فهم روابط مربوط به راه‌حل توانا می‌سازد…». در نهایت این مسیر تا به مرحله‌ی خودشناسی طراحانه و درون‌نگری روانشناختی نیز راه دارد.

  • همانطور که اشاره کردید، مفهوم فضا مفهوم پیچیده‌ای است؛ حال اگر این موضوع، به قول شما، در لایه های مختلفی زمانی و فضایی بررسی شود، این پیچیدگی به مراتب بالاتر خواهد رفت… . مدیریت دانش یا بینش که بر آن تاکید دارید، چگونه قرار است بر این پیچیدگی فائق بیاید؟

من همیشه اشاره کرده‌ام که ساحات یا ابعاد مختلف فضا با هم و با انسان پیوندی عمیق دارند، به این معنا که در مراحل درک، تولید و بازنمایی فضا، ذهن انسان نقش فعالی بازی می‌کند. وجود یا عدم وجود فضایی که صرفا امتداد اجسام باشد و از ادراک کننده کاملا مجزا باشد اصولا مسئله مهمی نیست؛ چرا که تمامی موارد مواجهه با فضا در عمل وزنی از ذهنیت را دارند. در فرآگرد طراحیِ یک فضا شاهد هستیم که مجموعه ای از رفتارهای تعالی جویانه در حرکتی از کل به جز‌ و بالعکس در عین سعی در تولید معنا شکل می‌گیرد و در نهایت این معانی تولید شده هستند که متضمن خصوصیات ظریف اجزا و ارتباطات میان آنها خواهند بود… البته نباید نادیده بگیریم که هر فردی این لایه‌های معنایی فضا را به شیوه خاص خود کشف و ضبط می‌کند. حال با در نظر گرفتن رویکردهای تعاملی و اشتراکات میان افراد که منتج از کنش های اجتماعی هستند، این اشتراکات مبنای ادراک فضا خواهند بود و البته این ادراک به نوبه‌ی خود چرخه‌ای از تعالی معنایی را شکل خواهد داد؛ در این چرخه بازتولید معنایی، امر «مداقه طراح» و تفکر طراحانه شرط لازم و در بسیاری موارد کافی در توسعه‌ی احتمال خلق پدیده طراحانه است که خود ضامن تحقق مفهومی است که از آن به «طرح» تعبیر می‌شود. اگر مدیریت‌دانش و به تبع آن اعمال بصیرت و بینش حاصل از آن را اعمال دانایی یا مدیریت اندوخته‌های علمی [به سیاق ویکی پدیایی] به معنای در دسترس قرار دادن نظام‌مند اطلاعات و اندوخته‌های علمی بدانیم، این دانش‌های برداشت شده از لایه‌های مختلف باید به گونه‌ای به هنگام نیاز در اختیار افرادی که نیازمند آنها هستند، قرار گیرند تا آنها بتوانند کار روزمره‌ی خود را با بازدهی بیشتر و موثرتر انجام دهند و البته با اعمال استدلال شمیم بصیرت را در کلیت روند به استشمام برسانند. به دیگر سخن و به اعتبار تعریف متفق علیه، مدیریت دانش شامل یک سری استراتژی و راهکار برای شناسایی، ایجاد، نمایندگی، پخش و تطبیق بینش‌ها و تجارب در سازمان شامل فرآیند‌ها و ابزارها خواهد بود و بصیرت با تبدیل این دانش به مرحله‌ی فهم از خود و روابط حاکم بر عناصر فراگرد، تجربه‌های پیشین را روشن و طراح را در حل مسئله‌ و ارائه راه حل یاری می‌کند.

  • از این صحبت شما، آیا می‌توانیم نتیجه بگیریم که با مدیریت دانش می‌توان «بینش طراحانه» یا بصیرت طراحی» را رشد داد؟

تمامی چالش‌های طراحی، در پروژه‌هایی که در آن درگیر می‌شویم، دارای ابعاد ذهنی مهمی هستند؛ مفهوم ذهنی «توانایی» به معنی نیاز به بررسی موضوع [به عنوان مثال، طراح یا تیم طرحی] در رابطه به چالش مورد نظر است. پس در پاسخ به این سوال می‌توان گفت که بحث اصلی محققین تنها در بینش طراحانه نبوده، بلکه رویکرد اساسی به سمت «بصیرت در تصمیم‌گیری» برای ارائه‌ی راه‌حل است. بنابراین، همانطور که پیش از این نیز در نوشته‌هایم بدان اشاره کرده‌ام، پژوهش و آموزش مدیریت و حرفه‌ای بودن به شدت متکی بر رویکردهای فنی و منطقی است که در ظاهر فضای کمی برای تخیل و خلاقیت و نوآوری باقی می گذارند ولی این تمام ماجرا نیست.

 

  • من دوست داشتم شما عینی تر به سوال من جواب بدهید؟ مدیریت دانش چگونه می‌تواند مشکلات دفاتر معماری را حل کند؟

 

به اعتبار تعریف، «مدیریت دانش بر پیوند اطلاعات با اطلاعات، اطلاعات با فعالیت‌ها و اطلاعات با فرد – برای تحقق اشتراک دانش (از قبیل دانش ضمنی و دانش صریح) توجه دارد»، به عبارت دیگر، وقتی که قرار است، اطلاعات منشا اثر باشد و به ارزشی ختم شود؛ شاید بتوان گفت آنچه پیرامون رویکرد های شناختی و تصمیم سازانه اعضای یک گروه طراحی حادث می‌شود، منتج از مدیریت دانش است یا باید باشد.  هنگامی که مطالعات طراحی و نوآوری به طور هدفمند ادغام شوند آنگاه می توانند جایگزین های قانع کننده‌ای برای روش‌های سنتی در دفاتر طراحی باشند و به عنوان یک نهاد عقلانی عمل کنند. در این صورت، مدیریت دانش و نوآوری و بصیرت منتج از آن، ویژگی‌های اجتماعی و شخصیت خلاق را در زمینه تصمیم‌گیری در دفاتر پررنگ‌تر کرده، روشهای درک گشتالت و یا سازماندهی، الگوهایی برای راهبری خلاق و نوآورانه را تامین می‌کنند.

  • به نظر می‌رسد کنکاش در شیوه‌ی تعامل در دفاتر معماری و منسوب کردن آن به دانش، با در نظر گیری روش‌های مدیریتی، نهایتا، می‌تواند تعبیراتی نوآورانه در مفاهیم مدیریت دفاتر را به همراه داشته‌باشد. وارد شدن به این حوزه و داشتن یک دید میان گستره ای ما را از خود معماری و طراحی دور نمی‌کند؟

بستگی دارد به تعریفمان از معماری؛ به اعتقاد من، و به تعبیری اندکی رادیکال، معماری/طراحی در معنای غایی آن چیزی جز همین «منسوب کردن/شدن به دانش و بصیرت» نیست. توسعه‌ی نظری و عملی در معماری/طراجی، به هر تقدیر، به صورت تك مولفه‌ای قابل دسترس نبوده، به ایجاد روند و زمینه‌ی تئوریک و پراگماتیک در آنِ واحد نیازمند است كه خط دهنده زمینه حرفه‌ای باشد. صرف نظر از مباحث زیبایی‌شناسانه که معمولا معماران علاقه‌مند به مداقه و اغراق در آنها هستند، واقعیت [بعضا نه چندان دلچسب] این است که راه اندازی و مدیریت دفاتر معمارى و تولید ارزش به واسطه تولید اثر معماری و طراحی، بیشتر بر حول محور قابلیت‌های کار‌آفرینى حرکت می‌کند تا توانایی‌های معمارانه و البته بالطبع دروس ارائه شده در دانشکده‌های معماری، معماران جوان را معمولاً دانش آموخته حوزه‌ی مدیریت و کارآفرینی نمی‌کند. همانطور که پیشتر نیز در تریبون‌های مختلف اشاره کرده ام، «…این معماران معمولاً در فعالیت حرفه‌ای خود بدهى بالا می‌آورند، اهداف راهبردى ندارند، در حواشى حرفه سیر می‌کنند، برنامه توسعه‌ای ندارند و بعضاً حتی برای ادامه بقای حرفه‌ای و به اصطلاح اخذ پروژه ممکن است دست به دامان زدوبند شده، نهایتاً ورشکستگی و از آن بدتر سرخوردگی را تجربه کنند. این روزها غالباً در دفاتر كوچك معماری ایرانی [با بهره گیری از نیروی کار دانشجویی] متداول شده است که ترکیبی فرسایشی از ساعات کاری بالغ بر هفتاد ساعت در هفته در كنار شب کاری و نیز عدم فرصت کافی در راستای ارتقا کیفیت طراحی، اعمال شود كه قاعدتاً به صورت پایدار قابلیت تداوم ندارد…». فقدان رویکرد اساسی معمولا در “بصیرت در تصمیم‌گیری” برای ارائه‌ی راه‌حل نوآورانه است؛ هنگامی که مطالعات و تفکر طراحی و نوآوری به طور هدفمند بر پایه بینش و بصیرت طراحانه ادغام شوند آنگاه می توانند کارساز باشند.

  • پس مشکل اصلی دفاتر معماری امروزی نه راکد بودن بازار معماری؛ بلکه شیوه ی برخورد و مدیریت است؟

ببینید، راه اندازی یک دفتر معماری علاوه بر توجه به قابلیت های معمارانه اعضای دفتر، به معنای توجه به اهداف مالی، تجاری و توسعه‌ای است. ساختار مطلوب بهترین ادغام بین سامانه‌های بصیرتی/بینشی، دانشی، داده‌پردازی، ارتباطی و فنی درون سازمان دفتر خواهد بود؛ در این معنا تمامی فرآیندهای طراحی و ساختاری/سازمانی مستلزم معیارهای هویتی، صلاحیتی و کسب سود  و تولید ارزش دانش/بصیرت بنیان خواهد بود؛ البته عوامل خارجی مانند مكان، قوانین دادوستد و دسترسی به نیروی كار ماهر نیز هم نقش مهمی را به عنوان محدودیت‌های توسعه‌ی دفاتر معماری دارند. در این میان سوالات معیاری مطرح خواهند شد که پاسخ به آن‌ها کلید حل مسئله است: «موفقیت و رضایت چگونه تعریف می‌شود؟ چه مقدار پول كافی است؟ به رسمیت شناختن شدن از طریق نام و جوایز طراحی تا چه حد مهم است؟ آیا موفقیت به معنای نیكی كردن و خوش خدمتی در محل و بازار کار است؟ آیا شادی و توجه نسبت به كاركنان ضروری است؟ تفریح و لذت‌بخش بودن نفس کار تا چه حد مهم است؟». شواهد نقلی حاکی از آن است كه بسیاری از مدیران دفاتر معماری [حال با هر تعریف حقوقی] بیشترین رضایت را از برخورد موثر و مستقیم با مشتریان، مشاوران و كاركنان برای ارائه‌ی پروژه‌هایی با درجه کیفی عالی [به باور عموم] بدست می‌آورند و تعداد قابل توجهی از آزادی و كنترل محیط كار خود لذت می‌برند در حالیكه تعداد كمی از جنبه‌های تجاری و اداره‌ی شركت لذت برده، اغلب توسط رویدادها غیر منتظره و مطالبات متوالی به چالش کشیده می‌شوند. مدل كسب و كار دفتر طراحی نیز حائز اهمیت است. در هر حال تعادل و بالانس بین همه‌ی این رویکردها، چارچوبی صحیح، نوآورانه و بصیرانه را برای توسعه به همراه دارد.