عصر روز یکشنبه، ۲۵ آذرماه جاری، تماشاخانه «استاد اکبر رادی» میزبان گفتمانی در راستای معماری و شهر بود؛ نشستی با چاشنی نوآوری و امید….

در گوشه‌ای از سِن پیانیستی در حال نواختن، میز قدیمی از چوب گردو، دو صندلی لهستانی، یک ساعت قدیمی که هنوز کار می‌کند و جمعی با رنگ و نوای فرهیختگی، چه دانشجو، چه حرفه‌مند و پژوهشگر و مدرس و… همه چیز و همه کس بوی هویت اینجایی و هماهنگی فرم و محتوا را می‌داد…. قرار بود در مورد تعامل پیرامون شهر و متعلقاتش بشنوند و بگویند حتی آن صندلی‌های لهستانی و پیانو و پنکه یادگار مادربزرگ.

عنوان جلسه «اندیش‌زایی فضای مصنوع» است؛ شاید در نگاه اول اندکی گنگ که البته بعدش مشخص شد هدف از آن ایجاد سکویی برای تعامل ایده‌هاست، ایده‌هایی امیدبخش و نوآورانه برآمده از دغدغه‌ها و در راه حرکت به سوی شهری دانش‌بنیانتر و فرهنگ‌سازتر، خانمی که ماجرا را هدایت می‌کرد اینطور می‌گفت و البته اینطور هم بود….

«فضا ما را میسازد و ما فضا را» جلسه با این جمله آغاز شد؛ جمله‌ای آشنا که بارها و بارها شنیده‌ایم اما اینکه تا چه حد به آن اندیشیده‌ایم نیازمند بررسی است. تلنگری برای اندیشیدن دوباره به همه آنچه از آن حاصل شده‌ایم می‌تواند آغازگر نگاهی نو به معماری، تجربه ها و مکان‌های شهری باشد.

شولتز مطالعه مکان را مطالعه رویدادها و حوادثی که در آن اتفاق می‌افتد، می‌داند و معتقد است ارتباطی بین معماری، مکان و هویت فرهنگی برقرار است و تجربه مکان تجربه معنای مکان است. سامان موید و روایتی از تجربه  15 ساله‌اش در بازآفرینی، اینبار یک خانه قدیمی رو به تخریب در منطقه قلمستان رشت و تغییر کاربری آن به کافه و از طرف دیگر ایجاد بستری برای تعامل با اهالی منطقه و ارتقای سطح نیاز به وجود یک مکان حضورپذیر شهری،  در همین راستا بود. اینکه چگونه ایجاد یک عرصه حضور شهری می‌تواند منطقه‌ای سکنا پذیرتر، تعلق‌پذیرتر و ایمن‌تر را نتیجه دهد و در نهایت به رونق یافتن یک پارک معمولی و ارتقای آن به یک فضای جمعی و خانوادگی و تصحیح تابلوهای راهنمایی رانندگی منطقه تبدیل شود؛ یک تعامل سازنده دوطرفه در جریان یک زندگی. چیزی شبیه به آنچه اغلب پژوهشگران هنگامی که از عبارت «هویت مکان» استفاده می‌کنند و به کنش بین یک فرد و یک مکان و سازندگی دو سویه آن، اشاره می‌کنند.

 در این راستا رلف می گوید: «این تنها هویت یک مکان نیست که حائز اهمیت است، بلکه هویتی که یک فرد یا گروه با آن مکان دارد نیز مهم است به ویژه این که آیا افراد، مکان را به عنوان یک غریبه یا آشنا تجربه می‌کنند». تجربه معماری مشارکتی محمدرضا کارفر در Tibet Heritage Fundو چگونگی ایجاد یک ارتباط نوآور سازنده به واسطه بازتعریف ساختار پروژه های معماری در ارتباطی تنگاتنگ با نیازهای منطقه و به کمک اهالی منطقه در جریان یک زندگی آموزنده چه برای دانشجویانی که در آن منطقه به کار داوطلبانه می‌پرداختند چه برای بومی‌ها که سازنده خانه‌های خود و خانه‌های همسایگان خود بودند و چه برای معمارانی که از اقصی نقاط جهان برای مشارکت و تصحیح متواضعانه به منطقه می‌آمدند.  همه این‌ها به یادمان می‌آورد حس مکان یک پیوند پویا است که فرد در نتیجه دلبستگی به مکان، هوشیاری نسبت به مکان، تعلق به مکان، رضایت از مکان و تعهد به مکان، آن را توسعه می‌دهد و می‌آفریند. این موضوع در گفتگوی سعیده قرشی با عنوان «باهم و برای هم» آنجا که بر تعریف پروژههای معماری در ساختاری از دلِ مردم و بر مبنای مسائل و چالش روزانه آنها اشاره می‌کند، مشهود بود. تجربه همکاری‌اش زیر نظر مهندس محمدرضا حائری در روستاهای قشم و تعریف پروژه ارتقای بادگیر در یک فرایند مشارکتی و ترویجی و در شبکه ارتباطی مردمی که در گذر سالیان شکل گرفته بود و شامل محلی‌سازها، متخصصین، اهالی، دهیارها، سازمان‌ها و ارگان‌های دولتی و مردم‌نهاد، متخصصین و دغدغه‌مندان از رشته‌های مختلف و در گروه‌های سنی مختلف بود، بر همین اساس شکل گرفته‌است.

حس مکان مخلوطی از احساسات خودآگاه و ناخودآگاه و دریافت هاست؛ مفهومی است غنی که چگونگی دریافت، تجربه و بیان افراد را شامل می شود و به یک مکان معنا می‌دهد و حس فرد از مکان روی نگرش‌ها و رفتار وی در آن مکان تاثیر می‌گذارد. چیزی شبیه به تجربه علی پوررجبی و شهاب الدین تصدیقی در ایجاد یک تعامل موفق و متفاوت در دانشگاه تهران و ایجاد سکویی برای تبادل نظرات مختلف و برگزاری نشست ها، انتشار مطالب کمتر دیده شده و تلاش در ساخت یک هویت مکانی جدید به واسطه فعالیت‌هایی که روی می‌دهد. 

همه اینها را گفتیم و گفتند تا به این برسیم و برسند که شهرسازی و معماری شهرهای امروز نیازمند بازتعریف حس‌مکان بر مبنای پروژه‌های نوآورانه با مردم و برای مردم است…. این جلسه ظاهرا در همین راستا بود؛ خداقوت و راهتان ادامه باد.